۱۳۸۶/۱۰/۰۹

عبرت گیری از تاریخ گذشته مسیحیت

نیاز جامعه امروز ایران
با تبریک میلاد پیامبر صلح حضرت عیسی بن مریم و فرا رسیدن سال نو میلادی به تمامی پیروان مسیحیت و آزاد اندیشان در سراسر گیتی، خوانندگان محترم را به تأمل و تفکر درسطور ذیل دعوت می نماییم؛ باشد که به یُمن این مولود عظیم الشأن اسباب پرش های عرفانی واعتقادی در ما پدیدار گردد و بتوانیم از میان کوچه پس کوچه های تاریخ ، مسیر امروزمان را بیابیم و در زمره آن گروه اندکی باشیم که درهرعصری به درک صحیحی ازشرایط زمان رسیده و فارغ از هیاهوی اکثریت غافل ، به کشف رموز پیرامون خویش نائل شویم.
همواره براین عقیده هستیم که تاریخ در حال تکرار است واین تسلسل تاریخی فرصتی ست تا به بازیابی داشته های خود بپردازیم . در بررسی سیرتاریخی دین مسیحیت به حقایقی واقف میشویم که هم اکنون حکومت به ظاهر مذهبی ایران نیز گویای آن واقعیتهای تلخ است؛ اتفاقاتی که درادوار گذشته باعث گردید دین مسیحیت ازکانال ترسیم شده توسط مسیح منحرف گردد. راهبان و علمای کلیسا در طول سالهای گذشته به تخریب بنیان مسیحیت پرداخته و ما حاصل زحمات چندین ساله حضرت مسیح ، بدلیل انحراف علمای مسیحی ، همین وضعیت کنونی ست که فرسنگها با فرهنگ اصیل عیسوی فاصله دارد.
معروف است که عملکرد کلیسای کاتولیک درقرون وسطی، برگ بسیارسیاهی درتاریخ مسیحیت است. امروزه کمتر کسی از مسیحیان و فرهیختگان، اعمال کلیسای آن دوره را تایید می کند و شايد هیچ کس چنین کاری نکند . آن دوره ازکلیسای غرب به گونه ای بود که بسیاری از محققان ، همه گرایشهای دینی و ضد دینی دوره های بعد را عکس العملی نسبت به آن می دا نند. فاجعه ای که در جامعه امروز ایران در حال اتفاق است بدلیل خشونتهای اعمال شده توسط ملایان و علمای سیاست بازبوده که باعث شکل گیری پدیده دهشتناک دین گریزی در جامعه ایران امروز گردیده است .
ویل دورانت مورخ مشهور غربی دربیان فساد لجام گسیخته دربار پاپ می نویسد: خدّام کلیسا چون به امر دنیوی آلوده گشتند، اغلب مانند عُمّال حکومت های معاصر ، پَست و پولکی شدند . ایشان می نویسد: در آن دوره هر حرامی را میشد حلال کرد و از هر جُرم و حتی گناهی می شد برائت حاصل کرد.( تاریخ تمدن ج 6 - اصلا ح دینی ص 20 تا 30 ).
اسقف تورچلو درباره فساد اخلاقی روحانیان آن دوره می گوید: اخلاق روحانیان فاسد است . آنها برای عموم مایه ی دل آزاری شده اند. هزاران تن از راهبان و علمای مسیحی که ثروتشان آنها را از رنج کار بدنی آسوده ساخته بود، خدمات مذهبی را به غفلت سپردند. آنان که بایستی بینوایان و فقرا را پدر باشند، بر غذا های لذیذ حریص شده اند و از خواب نوشین تلذّذ می جویند.
از فا جعه ی فروش آمرزش نامه توسط کلیسا که بگذریم ، تفتیش عقاید ومجازات و شکنجه مخالفان اوج انحطاط و استبداد دینی آن دوران بود . گرگوریوس و جانشینانش شمار زیادی از بازپرسان را بر اطراف و اکناف گسیل داشتند تا به تعقیب بدعتگذاران مشغول باشند . ویل دورانت می نویسد : غرض اصلی و حوزه عمل دستگاه تفتیش عقاید و افکار، از خلال سطور فرمانی که از جانب نیکولاس سوم در سال1280 صادر شد هویدا میگردد : بدین وسیله ما عموم بدعتگذاران را تکفیر و لعنت می کنیم ... کلیه افرادی که به مردمان بدعتگذار پناه دهند یا از آنها دفاع یا به آنها کمک کنند، باید به عنوان بدعتگذار تکفیر و لعنت شوند...! کسانی که مظنون به بدعتگذاری هستند ، چنانچه نتوانند بیگناهی خود را ثابت کنند ، تکفیر و لعنت خواهند شد ! اگر طوق تکفیر و لعنت به مدت یکسال برگردن آنها بماند ، بدعتگذار تلقی می شوند و به مجازات مقرر خوا هند رسید . این قبیل افراد را هیچ گونه حق فرجام خواهی نخواهد بود ! ( یادآوری می شود آیت اله بروجردی هم اکنون به جرم مخالفت با دین انقلاب 57 و نامشروع خواندن ولایت فقیه زندانی بوده و یکی از اتهامات وارده به ایشان بدعتگذاری در دین است )
پیوند ناهمگون دین و دولت در طول ادوار گذشته عامل بروز خسارتهای جبران ناپذیری بر پیکره اعتقادی جامعه بوده که بدترین شکل آن، امروزه در حکومت مذهبی ایران قابل رؤیت است. شايد بتوان مهم ترین تاثیر رسمی شدن مسیحیت و نزدیکی آن به حکومت را این امر دانست که تا قبل از این دوره رهبران کلیسا برای رد افراد یا گروههای بدعتگذار،کتاب و رساله می نوشتند اما پس از نزدیکی به قدرت حکومتی ، وضعیت فرق کرد ! آنها قرائت رسمی از مسیحیت ارائه می کردند و هیچ اندیشه ی دیگری را قابل قبول نمی دانستند . همان شکنجه هایی را که مخالفان مسیحیت در دوره قبل بر مسیحیان اعمال می کردند ، خود نسبت به دگراندیشان فکری و عقیدتی به کار بُردند . در این شرایط کلیسای شکنجه شده ، خود شکنجه گر شده بود ! این در حالی بود که دین تبدیل به ابزاری در دست حکومت شده بود و آنان حتی اموری را که به ظاهر خارج از حیطه اختیارشان بود ، تحت سیطره خود درآوردند . آنان خود را متولی دین می دانستند و به این ترتیب امپراتور یا حاکم، خود را مأمور الهی برای نجات مسیحیت می شمرد !
قسطنطین در نامه ای که به فرمانداران ایالتی نوشت اظهار کرد که او از سوی خدا برای نابودی دشمنان مسیحیت بر انگیخته شده است ... ! یوسیبوس که مدح مسیحیت رسمی را نسبت به قسطنطنین می نوشت او را در کتاب تاریخ امپراتوری به ( محبوب عزیز خدا ) توصیف کرده و مخالفت با او را مخالفت با خودِ خدا خوانده بود ! به نظر یوسیبوس ، امپراتور که رئیس حکو مت بود ، نماینده مسیحیت نیز بود. (پیروان ولایت فقیه در ایران همواره بر این عقیده اند که مخالفت با رهبر حکومت مخالفت با رسول الله و مخالفت با رسول الله در نهایت مخالفت با خداوند است!)
در ادامه ی تحمیل عقاید کلیسایی و گسترش استبداد مذهبی در جامعه ی آنروز، مارتین لوتر توانست آغازگر تحولاتی نوین در مناسبات اجتماعی مذهبی آن دوره باشد . عموماً مارتین لوتر را طلایه دار نهضت اصلاح دینی به حساب می آورند . وی فروش آمرزش نامه و بسیاری از عقاید و اعمال کلیسای کاتولیک را به باد انتقاد گرفت . مارتین لوتر اصل سلطه و حجیت پاپ را با صراحت رد کرد : من می گویم نه پاپ و نه اسقف ها و نه هیچ فردی دیگر حق ندارد حتی یک کلمه به یک مسیحی فرمان و دستور دهد ، مگر آنکه یک مسیحی به رضای وجدان خود و به طیب خاطر آن را بپذیرد . اگر او تن به چنین دستوری بدهد ، تن به روح استبداد سپرده است ( تا ریخ جامع ادیان ص 667 )
در کلیسای کاتولیک قرون وسطی، انسان حُرمتی نداشت و حتی ازخواندن کتاب مقدس دین خود محروم بود ، چون کلیسا بیان وتفسیر آن را برعهد ه داشت. به همین جهت ترجمه آن به زبان های مختلف ممنوع بود ؛ انسان نمی توانست مستقیماً با خدا ارتباط برقرار کند ، بلکه این کار را باید با واسطه کلیسا انجام می داد . او حتی نمی توانست نزد خدای خود طلب بخشش و توبه کند . شعائر دینی که در نظام الهیاتی مسیحی ابزار فیض تلقی می شوند ، باید به وسیله کلیسائیا ن انجام می شد . انسان حق اندیشه در اصول دینی خود را نداشت و باید آنچه را کلیسا می گفت بی چون وچرا می پذیرفت والبته کسی که زیر بار نمی رفت ، بد عتگذار تلقی می شد !
نتیجه گیری :
با مقا یسه ی تاریخ تاریک مسیحیت با حکو مت فعلی ایران بسیاری از ابهامات از ذهن هر اندیشمندی زدوده شده و به سادگی به این نتیجه پی خواهد بُرد که بدست گرفتن سرنوشت مردم توسط عده ای خاص در قالب ارائه یک چارچوب خاص اعتقادی وفکری، سرآغازسلطنت استبداد برنسل بشربوده و نهایتاً برای اصلاح مفاسد ایجاد شده توسط اینگونه حکومتها، مصلحی می باید آغازگر اصلاحات مذهبی باشد تا حواشی و بدعتهای وارده به دین را بزداید . حکومتی که بنام دین و مذهب بر اریکه استبداد تکیه می زند تنها به واسطه ی ارائه نسخه واقعی دین افشا شده و خلع سلاح خواهد شد . تمامی حقایق گفته شده درسطور بالا درباره دین مسیحیت تماماً در حکومت مستبد دینی حال حاضرایران، قابل رویت می باشد .
آیت الله بروجردی حرکت اصلاحی خود را سالها پیش شروع نموده و به دنبال افشاگریهایش در ردّ تز مجعول ولایت فقیه، در سال 2006 میلادی بازداشت گردید و هم اکنون به سختی تحت شکنجه قرار دارد.
ایشان همواره معتقد به شعارآزادی فکری واعتقادی درجامعه بوده و حتی بارها بصراحت خواستار صدور قطعنامه ای در سازما ن ملل در دفاع از آزادی های فکری واعتقادی به سرپرستی ایشا ن بوده تا بدینوسیله نه تنها ملت ایران بلکه تمامیت بشر برای همیشه از شّر استبداد مذهبی آزاد شده و بشر بتواند آزادانه به پرستش معبود خویش مبادرت نماید .

۱۳۸۶/۱۰/۰۸

تحليل تقطيعي واژه ي غدير

از ضرورتهاي امروز ، محاسبة افكار و اعمال در باب ولايت غدير است و يكي از راههاي آن، توجه به الفباي اعتباري آن است و يكي از پلهاي ورودي به آن، تحليل تقطيعي واژه ي آنست :
(غ):ياد آور غدر و مكري است كه در تشويش افكار عمومي به هنگام شهادت نبوي در آن زمان ايجاد كردند و با جو سازي و رعب به تبديل حق با باطل مبادرت نموده و امام منصوص را با پيشواي كاذب ، معاوضه نمودند و بساط بدعت را در سراسر دين حنيف چيدند؛ اگر به وقايع موجود در تاريخ گذشته از حجّة الوداع تا به خاكسپاري پيامبر بپردازيم خواهيم ديد كه لحظه به لحظه، بوي توطئه اي مي آيد و هر آن، جامعه ي نو پاي اسلامي ، دچار ضربه هاي رواني و تبليغي و جادوئي ميگردد، بيائيد و بار ديگر آيات نازله در اين مقام را ارزيابي كنيد تا به اهميت اين نصب و عزل پي ببريد.( اليوم اكملت )، امروز كامل شد دينتان و به حد نصاب رسيد نعمتهاي پروردگارتان و رضاي ربوبي جلب گرديد، به اين مثلث اعتباري كه در دنيا و آخرت ، كليد رهائي از مشكلات است بنگريد ( الف:اكمال دين، ب:اتمام نعمت، ج:رضايت رب )
اگر اين زوايا در وجودتان ايجاد شود و تقويت يابد بي شك از رستگاران خواهيد بود زيرا در اتوبان ديانت به مقصد تكامل فضائل و مناقب مشترك رحماني و انساني و در جهت تصاحب رضايتمندي ايزدي پيش مي رويد، پس هر چه هست در غدير است و آنكه به اين روز خيانت كرده به اصل توحيد پشت نموده و همواره در جوار ابليس لعين قرار دارد. اين قانونگذاري سند حقانيت شيعه است و تصديق اعتباري تشيّع خواهد بود. در همان آيه به انزواي منافقين از بستر خلافت اشاره ميكند.( اليوم يأس ) با ابلاغيه غدير، تمامي منكران و ملحدان خلع سلاح شده اند و قواي مكّاره خويش را از دست داده اند و سپس تابلوي( فلا تخشوهم ) نصب شد، كه به دلداري اتباع غدير مي پردازد و آنها را از اكثريت لا يعقل تشجيع ميكند و اين تضمين نامه ايست ابدي براي وفاداران علوي كه در پَست و بلند روزگار از پا نمي افتند و مرعوب دنيا طلبان و سياستمداران نمي شوند و در فراز ديگر وحي آمده كه اي محمد امين به ابلاغ جهاني در باب وصايت خود بپرداز كه تا شجره ي مولوي را در حكومت نَكاري، از تهاجمات بد خواهان ِ توحيدي مصون نخواهي ماند و باز هم به نوازش نبّي مكّرم پرداخته و ميگويد ، خداي بي همتا، تو را عصمتي داده تا از چنگ و دندان ِ گرگان ِ آدم نما محفوظ بماني و در آخر ، آب پاكي را بر دستان سفير سماوي ريخته ، ميگويد: پروردگارت از رحمت بيكرانش گُرده ي ناباوران غدير را دور نموده و اگر ميخواهيد به عظمت ولايت مرتضوي در دايرة اصول دين پي ببريد، اختتام آيه را مورد دقت قرار دهيد كه دشمنان حيدري را كافر ميخواند و چيزي از اتمام حجت كم نميگذارد، و طبق اين سند ماورائي هر كه با امامان آسماني بيگانه است خارج از اسلاميت قرار دارد.
بند ديگر درس آموزشي از حرف (غ) غربت اربابان غدير در طول تاريخ گذشته است، يعني همواره ، رهبراني كه از حكم غدير فرمان منصوص گرفته اند ، در انزوا و حاشيه قرار داشته اند و به لحاظ تصاحب ناجوانمردانه ي منصبِ خلافت الهي ، هميشه گوشه گير و خانه نشين بوده اند؛ اكنون هم تنها، يك پنجم امّت اسلامي ، هوادار ايشانند.
از ديگر فقرات هشداري حرف (غ) غصب است كه ياد آور غصبي بودن دائمي حكومت در ايام متمادي هزار و چهارصد ساله است و پرده ي ديگر تربيتي از حرف (غ) غيب ميباشد كه اين وزارت لاهوتي يافته عرش بوده و ربطي به معادلات فاميلي و قومي عرب ندارد.
و امّا حرف دال ِ غدير، دلالت بر دلائل مُتقَن ديني دارد و كافيست به استدلالات ائمه در كتابهاي متمّم شيعه و از جمله الغديرِ علّامه اميني و شبهاي ِ پيشاور سلطان الواعظين شيرازي بنگريد تا بدانيد كه مسئله ي غدير ، شوخي بردار نخواهد بود.
و سپس (ي) ياي اين عنوان مقدس را رديابي ميكنيم كه مخاطبه ي يزداني را با جوامع گوناگون ، ظاهر ميسازد و با عبارت( يا ايها الرسول )، بلوغ فكري و فطري جسماني را تجلي ميدهد.
و نهايتاً حرف(ر) روضه ي رضواني ابديت را اِشعار مي دارد كه راهيان غدير، مخلّد در جنات عَدَن مي باشند و ايضاً رحمانيت الهي را ابلاغ ميدارد كه ترحم بر بندگان از نتايج طبيعي گرويدگان به اسدالله الغالب است، همچنين آن يار رحيم ، وكيل مدافعِ اصحاب غدير مي باشد و باز هم رفاقت خالق كبريائي را اعلان ميدارد كه او با ياران علي ابن ابيطالب ، رفيق است.
پس در پايان عرائض ، رو به سوي رفيق شفيق ملكوتي مي كنيم و از صميم دل ميگوئيم ، اي يار دلسوز رئوف ، حال و روز ما را بنگر كه در فراق اماممان ، احوالي پائيزي يافته ايم و از كثرت تعدّيات زمانه، همچون درخت بي برگ و باري شده ايم.
بار رفيعا ، بر بازماندگان غدير بنگر كه بر گونه هايشان ، جوي خون جاري گشته كه رمق از كالبدشان زدوده ، امروز در(غدير 1428 ه.ق) تواني براي تبريك گفتن باقي نمانده و حتي براي شادماني كردن جائي نديده و قلبهاي ياران غدير به كندي ِ تپش رسيده ، و جگرهايشان از زيادتي آتشهاي كينه بدخواهان، به سختي تفتيده، و دستها چون چوب خشك شده و پاها ، از حركت افتاده و زبانِ ثنا به آلت شِكوه مبدّل گشته و لبهاي دعا به كويرِ التماس جايش را داده و اينك مائيم و هزاران خط تو در تو كه جوانان شيعه را از آرمان غدير ، دور ميكند.
پس صميمانه و غريبانه و مضطربانه از ساحت مقدس آن يار مظلومان و پناه محرومان ميخواهيم كه ، عيدي ما را آمرزش گناهان ما قرار بده، شيريني امروزمان را ظهور مصلح موعود مقرّر فرما، جايزه ي غديرمان را ، پيروزي راهمان، در تمامي جنبه ها، مقدّر گردان و حسينمان را بر اريكه ي آرزوهايش بنشان. آمين يا رب العالمين.

اثر آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي

۱۳۸۶/۱۰/۰۲

دو هزار و هشت سلام بر مسيح‏

در آغاز سال جديد ميلادى، درود صميمانه‏ام را بر عيسى‏ مسيح، نثار مى‏كنم. پيامبرى بزرگ كه لحظه‏اى در رسالت فراگير خود، سستى ننمود و با همه توان، از آرمان خداپرستى دفاع كرد و ميراثى مقدّس و جاودانه را در تاريخ بشريّت بر جاى نهاد. چنانچه مى‏دانيد شاخه سوّم اصول دين اسلام، نبوّت است و آن به معناى احترام به دستاورد انبياء و انتخاب از قصص ايشان و آموختن كلمات آنها و بكارگيرى اندرز جانشينان خداوند مى‏باشد؛ تمامى خدمت‏گزاران گلستان رسالت، الگوهاى ما در پيمايش زندگى بوده و آن‏طورى كه حق‏تعالى‏ در كتابش مى‏گويد: لا نُفَرِّقُ بَيْنَ اَحَدٍ مِنْ رُسُلِه، تفاوت عمده‏اى در دستور كار وارثان عرش ديده نشده و در مقام و منزلت، مشترك مى‏باشند و امّا در داستان فرزند مريم، گزينه‏هاى عرفانى بلندى، مشاهده مى‏شود كه هر يك، چون دانشگاهى در تربيت ملّت‏هاى بيدار، كافى خواهد بود. براستى، مسيحيّت، تولّد چه كسى را در آغاز سال خود، جشن مى‏گيرد!؟ يك پيامبر، يك مُصلح، يك معلّم، يك طبيب، يك منجى؟ يا انسانى جهان‏شمول كه فرامحيطى بودن را به نسل‏ها و فصل‏ها آموخت و آنچه كه قرآن در باب مولود عيسوى به ما مى‏گويد، تجلّى قواى لاهوت است در بستر ناسوت! با يك معجزه، معادلات رايج در قواعد بنى‏آدم را دگرگون نموده وبه عجائب خلقت، دامن زده و واسطگى پدر را در آفرينش فرزند، تحت‏الشّعاع قرار داده و دوشيزه‏اى، همسر نديده را به عالى‏ترين رتبه مادرى، ارتقاء داده و گرچه قبلاً در پيدايش آدمِ نخستين، پرده‏اى از اسرار گيتى را كنار زده، امّا اين‏بار در باب منتخبى ديگر، موجودى را عيان ساخته كه هم تولّدش، بى‏نظير است و هم زندگيش، مستثناء از هم‏نوعان بوده و بر دستان او، براهينى ظاهر شده كه حقّانيت توحيد را برملأ ساخته و حجّتى در مقابله با شيطان‏پرستان مى‏باشد. آرى، آخرين كتاب عتيق، پيرامون آموزگار حواريّون مى‏گويد: هرگز او را نكشته‏اند و آيا ظهور قدرت ايزدى را مى‏توان بر دار كشيد؟ آيا خدمات اصلاحگر جبروت، به پايان رسيده بود كه به دست ابليسيان، مصلوب شود؟ هرگز! بلكه خدايش وى را به ملكوت بُرد تا در انتهاى زمان به يارى ختم سفيران ازلى، بفرستد و مدينه فاضله موعود را در اوراق نهائى روزگار، منقوش سازد و اكنون، همه موحّدان جهان، در برابر سند زنده الهى، قرار دارند و نداى ربّانى عيسى‏بن‏مريم را با تمامى سلّول‏هاى مغزى خويش، احساس مى‏كنند كه مى‏گويد: اى مردم! خوى حيوانى را ترك كنيد و هويّت فراموش شده خود را دريابيد كه پروردگارتان، شما را آقاى اهل زمين آفريد، پس اين لياقت را از دست ندهيد و به جرگه سپاهيان سياهى، وارد نشويد، هيهات كه كليسا و اصحابش بتواند قداست و كرامت اين نابغه دهر و اعجوبه عصر را تعريف كند! كدامين نقّاش مى‏تواند با تصوّرات و دست‏هاى خود، تصويرى گويا و شفّاف از حقيقت وجودى روح خدا را به نمايش بگذارد هرچند كه اين هنرمند، مانى، ميكل‏آنژ يا پيكاسو باشد، پس بيائيد و از نزديك به پيام‏هاى جاوادانه اين نبىّ منصوب رحمانى، نظاره نمائيد تا چگونه زيستن را بياموزيد و بهشت بَرين را از دست ندهيد و حال، آلبوم خاطرات و اعمال بنده شايسته ربوبى - حضرت مسيح - را معاينه مى‏نمائيم تا پادزهرى در برابر تهاجمات نفسانى و شهوانى گردد.
1 - از زمينى مى‏گذشت، جمعى را گردآمده يافت كه بر خرِ مرده‏اى، اجتماع نموده بودند و لاشه گنديده‏اش را مسخره مى‏كردند! پيش آمد و نهيب زد كه اى منصفان! حاشا به مروّتتان، آيا دندان‏هاى سفيدش را نمى‏بينيد كه هنوز هم بر ستم صاحبش مى‏خندد؟ اندام ضعيفش را ملاحظه نمى‏كنيد كه در طول عمرش، چه بارهاى سنگينى را كشيده و با اندكى علف، خدمات گرانى را عرضه داشته و در برابر زورگوئى‏هاى مالكش، زبان را بسته و تن به استبداد آدميزاد داد!
2 - بر شهرى گذشت، جوانكى را يافت كه در جستجوى طلا بود! او را به مصاحبت فرا خواند، مسيرى را باهم پيمودند و آنگاه از زير پايش، فلزات ناياب را بيرون آورد و به او هديه داد، امّا جوان مذكور، گوهر بهترى را يافته بود و حاضر به ترك او نبود، اين دُر، چيزى جز عيسى نبود كه چشمانش را به دنياى جديدى باز كرده بود و به بى‏اعتبارى دنيا، آگاهش نموده بود.
3 - از كنار رودخانه‏اى مى‏گذشت كه خشت‏هاى طلا در ساحلش ريخته بود، ياران گفتند برداريم و به نيازمندان بدهيم، آن ستوده ماوراء گفت: دست نزنيد كه شوم است! هركس به آن نگريست به سِحرش دراُفتاد و آن بى‏خرد كه لمسش نمود به تعب رفت و هركس در آغوشش گرفت به فتنه نشست و آنكه به منزل بُرد خانه به بلا سپرد و هر دل كه به محبّتش اسير گرديد ويرانه غم‏ها شد.
4 - ايّام را به سفر، سپرى كرد زيرا كه خود را مسافر ديار عدم مى‏دانست و استقرار در يك مكان را خلاف شيوه مسافران مى‏پنداشت و شهر به شهر در پى نجات مفلوكان و دميدن روح به اموات متحرّك بود و شعارش در دشت و صحرا، اين‏گونه طنين داشت: اى صاحبان خرد، مگر براى چند صباح آفريده شده‏ايد كه به اين ميهمان‏سرا، چسبيده‏ايد! برخيزيد و براى سفرهاى طولانى و بى‏وقفه، توشه برداريد كه راه درازى را در پيش داريد و اكنون، نه وقت خوشگذرانى و تعيّش است.
5 - با ورود به هر منطقه مسكونى، سراغ بيماران و نااميدان را مى‏گرفت و گرفتاران مطرود سرنوشت را به ملاطفت مى‏بُرد، خرابه‏ها را زير پا مى‏گذاشت تا جذاميان بخت‏برگشته را معالجه كند و آنگاه به ايشان مى‏گفت، رسول خدا به اِذن پروردگارش، جانِ تازه در كالبدت دميد و اينك تو آزاد شده معبودت هستى، پس به غير او روى نگردان و به جز مالك مشارق و مغارب، مدح ديگرى را نگوى.
6 - به ساحران مى‏گفت، روى كدامين قدرت خود، عرض اندام مى‏كنيد! اگر راست مى‏گوئيد بيائيد مردگان را زنده كنيد، ولى هرگز نمى‏توانيد چنين كارى نمائيد، امّا من به نام قانونگذار بى‏همتا، اهل برزخ را به سراى ديروزشان باز مى‏گردانم تا عظمتِ پادشاه بى‏رقيب عالَم را به رُخ رقباى توخالى و پر ادّعاى او، بكشانم.
7 - براى آنكه به نيروى مادّى تمدّن بشرى، فريفته نشويد و اصالت فرهنگ ماوراء را از ياد نبريد به مسابقه با سازه‏هاى ظاهرى شما مى‏آيم و با مُشتى گِل، پرنده خوش‏آواز و تيزپروازى مى‏سازم تا مايه شگفتى تاريخ‏نويسان شود و همه جا نقل كنند كه فرستاده خدا، امر محال را ممكن مى‏سازد و گوى سبقت را از ناباوران وحى، مى‏گيرد و با زبان حال به تحميد و تكريم ربوبى مى‏پردازد.
8 - او در آخرين دقايق قبل از عروج گفت: به مبدأ خويش باز مى‏گردم و بار ديگر در انتهاى روز، برخواهم گشت، امّا اين بار با صاحب شما خواهم آمد، او نگهبان آب و خاك است و عدالت را بر كاخ‏هاى ظالمان، مستقر مى‏سازد، جهان با او زيبا مى‏شود و درختان به نام او شكوفه مى‏دهند، مرغان هوا بال‏هاى خويش را بر او مى‏گسترانند و فرشتگان در اطرافش، حضور مى‏يابند، او دوست و همگام منست، روحُ القُدُس از او برايم گفته و مرا تشنه او كرده و من نيز، از او براى شما مى‏گويم كه او حافظ نعمت‏هاى قديم مى‏باشد، من در كنار او براحتى حرف مى‏زنم و آدميان را دعوت به راستى مى‏نمايم.
9 - مولود دو هزاره قبل، شما را به مسالمت و ملايمت، مى‏خواند و از جنگ و خونريزى، برحذر مى‏دارد، او مى‏گويد همه شما از يك پدر و مادر به دنيا آمده‏ايد، پس اى برادران، خواهران! چرا بر پل دوستى و تفاهم نمى‏آئيد تا دوران سخت ميانى را براحتى طى نمائيد، همگان شاهد باشيد كه مُخبر غيب، مظهر حاكميّت سرمدى، با صداى بلند مى‏گويد: هر كس به گونه راست شما سيلى زد قسمت چپ صورت را براى ضربه ديدن عرضه كنيد و اين نه به معناى تسليم در برابر زور است و نه به مفهوم ذلّت و خوارى، بلكه مبيّن ايثار و از خودگذشتگى مى‏باشد كه پرچم خداجوئى و حق‏پرستى است و اينكه حاكم بلامنازعه گيتى، ديّان امروز و قاضى فرداست و هر چيزى را تحت پيگرد دارد و هيچ ذرّه‏اى از سمع و نظر او مخفى نمى‏ماند، بنابراين مسئول قصاص زشتى‏ها، ربّ‏العالمين خواهد بود و پاسخ هر بدى را به موقع خواهد داد.
10- او در كتابش فرمود: بعد از گذشت مقاطعى از زمان، برادرم با آئين جديد مى‏آيد، كلام او از عالى‏ترين منبع فوقانى بوده و راهش، تضمين‏دهنده به اصول اخلاقى و اعتقادى خواهد بود، او نام‏هاى مختلف در بالا و پائين دارد.
دشمنان مسيح، اربابان زر و زور و تزوير بودند و همگى با ضميمه كردن علماء دربارى، به مبارزه با او پرداختند و حكم به ارتداد او نمودند و اظهار داشتند كه تعليمات وى، بر خلاف تورات است، امّا پسر مريم، فرياد مى‏زد كه اين تورات، به تحريف رفته و از مجموع گفته‏هاى موسى‏بن‏عمران، دور شده، پيامبر بزرگوارى مثل موسى كجا و چنين كردار ناصحيح روحانيان يهودى كجا! هرگز موسائيان با قارونيان، دمساز و هم‏آواز نخواهند گشت و حور با ديو، همخانه نمى‏گردد، امّا چون قيام روح‏اللّه، بساط بدعت‏مآب دين‏فروشان جحودى را برهم مى‏ريخت، در برابرش صف‏آرائى كردند و او را مورد تعرّض قرار مى‏دادند.
در خاتمه به نرگس خاتون - مام گرانقدر امام عصر - تهنيت مى‏گويم كه متّصل به خاندان عيسوى بوده و از خالق بخشنده، عفو باقى‏مانده از غيبت را مسألت مى‏نمايم تا هر چه زودتر، چشمان بى‏فروغ منتظران، به موكب مقتدر بازمانده ختمى مرتبت و يار ناجى مسيحيّت، روشن گردد و تيرگى و تباهى از معيشت عالميان، رخت بربندد و اعتدال در شعاع خورشيد، منتشر شود.
منبع : كتاب باراني در كوير سوخته
اثر : آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي

۱۳۸۶/۰۸/۳۰

در حریم کبریایی علیّ بن موسی الرّضا

يا سَريعَ‏الرِّضا بِمُولانَا الرِّضا اَجِبْنا فى‏ مَرْضاتِكَ‏

براى عرض دينم سراغ تنها امام آسمانى را گرفتم كه در وطنم خانه دارد و به مشهد رسيدم ؛ خيابانها و كوچه‏ها و ميدانها را زير پا گذاشتم و به حياط منزلش وارد شدم. صحن‏هاى بزرگ را زيارت كردم و خرجهاى هنگفت شده را؛ امّا از تابلوى اصلى موجود در زيارت نامه‏اش اثرى نديدم كه آمده : « مَنْ زارَ الرِّضا عارِفاً بِحَقِّهِ وَجَبَتْ لَهُ‏الْجَنَّةُ ». جمعيّت مملو بود و هر كس پى كارى آمده بود ؛ يكى درد داشت و درمان مى‏خواست ؛ يكى غم در سينه‏اش موج مى‏زد و رهايى مى‏طلبيد ؛ يكى هشتش گرو نُهش بود و كمك هزينه مى‏جست ؛ يكى از تهديدكننده‏اى رميده بود و مدافع مى‏خواست ؛ ديگرى به تماشاى كاخ نشسته بود و آن يكى، مات طلاكارى‏ها و سنگ‏بريها و نقّاشيها گشته بود ؛ در اين بين مُرده‏هايى را براى طواف آورده بودند تا مثل زنده‏ها، بهانه‏اى براى رفتن به بهشت پيدا نمايند و من غرق اين درياى تضادها بودم. به واقع من در چه كانالى سِير مى‏كردم؟ آمده بودم تا خودش را ببينم با او صحبت كنم و دين غبار گرفته‏ام را با اخذ مشى الهى، خرافه زدايى نمايم ؛ امّا امامم را اسير حجابهايى ديدم كه در دوران حيات مباركش از آنها گريزان بود. در زندگينامه‏اش خوانده بودم كه سخت ميهمان نواز است و دربانى نداشته تا به واردين محضرش، تحكّم كند ؛ عمر عزيزش در دورى از تنقّلات مادّى سپرى گشته بود ؛ فقراى شهر را با همه وجود نوازش مى‏كرد ؛ هيچ وقت به قشر كتك خورده اخم نمى‏كرد و با طبقه پايين شهر، همسويى مى‏نمود ؛ در خانه ی شخصى او، فلزّى به نام طلا و نقره يافت نمى‏گشت و هر هديه‏اى را هرچند سنگين مى‏بود به طبقه ی ندار و بى‏بضاعت برمى‏گرداند. وقتى زوركى به قصر جبّاران خواندنش با بى‏ميلى و دور از رغبت اجابت نمود و بر تخت فريبنده قرار نگرفت و از عزل و نصب افراد اجتناب كرده و دلى را نشكست و با وجود استقرار در ولايتعهدى معاهده‏اى با ظالمى امضا نكرد و دست خون‏آشامى را نفشرد و در هر فرصتى با تازيانه ی زبان و طپانچه ی روان، مكّاران و زراندوزان عصر را از خواب پراند. او رضا لقب داشت چراكه رضايش آئين بود و تحت هيچ شكنجه‏اى از تسليم به حق دور نمى‏گشت ؛ نام قشنگش، على است و علوّ مقامش گوياى نزول خدمتگذاران لاهوتى مى‏باشد. در بين اين همه زائر، چند نفر مخلص يافت مى‏شود!؟ از آنهايى كه حضرت، از باب درد دل مى‏گفت : " اگر اهل دلى مى‏يافتم تقاضاى مرگ از خدا نمى‏كردم " .
اى خداى رضا، اكنون در حريم كبريايى علىّ بن موسى الرّضا، به تو پناهنده‏ام از دست تمام الگوهاى دروغين ؛ مستأجر الطاف توأم تا در اين بحرانها و فتنه‏هاى پايانه ی غيبت، بيعت فطرى را نشكنم و دست در دست غير ولىّ تو نگذارم ؛ با همه ی وجودم زير چتر آيه كريمه اَمَّنْ يُجيبُ رفته‏ام تا محض اضطرارم از حيطه ی انوار واليان منصوص خود، دورم نكنى كه گم كردن حسين در بيابانهاى خودسرى، موجب سياهى لشگر يزيد خواهد شد و نداى سماوات را به دنبال دارد كه : يا حَسْرَةً عَلَى‏الْعِبادِ ما يَأتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ ؛ چقدر سرافكنده‏اند مردم، بخاطر برخوردهاى بدشان با سفيران پروردگار كه در برابر هر يك از آنها مواضع خصمانه را اتّخاذ نمودند و باعث انسداد ابواب رحمت و هدايت دائمى گشتند.
منبع : کتاب حکیم
اثر : آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی

۱۳۸۶/۰۸/۱۴

بسم الله الصادق المُصدّق و لَهُ اَصدَق المَصادیق فی الصّدقات

صادقان را صداقتی می باید تا بر مصادیق وحی ، آگاه شوند . این صداقت در تصدیق نسخ صادقی است که اتقیاء امت ، آنها را بر جای نهادند و خلایق ، ملزم به فراگیری آن می باشند . رشد معنوی و تکامل عرفانی ما ، در گرو صادق نامه ای است که راستی را به حیاتمان دهد و درستی را منظرمان آورد وصحت را به اعمالمان داده و سلامت بر کردارمان باشد . پس تو ای گریزان از نادرستی ؛ برخیز و در خیمه گاه جعفر صادق ، مسکن گزین و مسیر پیشوایان حقیقی بشر را بپیمای تا از فراز و نشیب عمر ، به آسانی بگریزی و در عوارضی ِ برزخ ، معطّل توبیخ ها نگردی و در محاکم پر حجم نهایی ، افول شخصیت نداشته باشی .
آفریدگار تو در بین چهارده خلیفه اش ، یکی را ملقب به صادق نموده تا مرز بین خود ساخته و سازه های بشری مشخص گردد . بگونه ای که از امام رضا سوال نمودند که مگر جمله ی رهبران الهی ، صادق نیستند که در مقطع ششمین ولیّ عرشی ، تخصیص آمده !؟ و سلطان سریر ارتضی فرمود : بلی منصب صداقت در کلیه ی منصوبین جبروتی ، تجلی دارد اما در جعفر ابن محمد ، آئینه ی فضایل و رذایل حاکم بر اعصار ، تبلور داشته و فوران کشمکش حق و باطل را نمودار گشته تا آنجا که قانون ولایت غدیر ، به نقد و تهاجم رفته و ایادی اهریمنی ، اراده به تقلید بی خردانه از احکام ایزدی نموده و در فریب جامعه ، جعل سرپرستی خلق کرده و اصول دینی ، سوای آنچه از منابع غیبی حاصل گشته را ، ترتیب داده که حافظ منافع شریعت ، امامت را نشانه کرده و تا کرانه ای که امروز شاهدش هستیم ، گرویدگان به مذهب مطهر ، در اقلیت بوده و پرچم تمدن حاکم ، بر دوش نابخردان و نابکاران قرار گیرد و روح انسانی بخاطر تجاوز متجاسران به حریم فرهنگ اصیل آدمیت ، آزرده و افسرده گردد و ناله ی تشنگی فطرت بنی آدم ، گوشهای پاک را خراش عاطفی دهد و اینجاست که ابوالائمه ، در کلمات قصارش می گوید : ظَلم الحَقّ مَن نَصَرَ الباطل ؛ تعدی آشکار به حقایق آفرینش است زمانی که عامه ی مردم برای سردمداران باطل ، هورا می کشند و سینه می زنند و نیز از گلهای بوستان نهج البلاغه است که می طراود : الصِدقُ لِباس الحق ؛ اونیفرم زیبا و جذاب که بر قامت میهمانان کره ی خاکی میدرخشد ، لباس صادقان خواهد بود و در مقوله ای دیگر ، معلم مجرّب باستانی می فرماید : الصدقُ لسان الحق ؛ زبان مکالمه ی مشترک و مفهوم امتهای پاک سرشت ، تخلیه از فضولات هوی و هوس است و به مصداق : هر دم از این باغ ، گلی می رسد ؛ صحیفه ی حیدریه می نگارد : افضل المقال ما طابق الصدق ؛ که وعظی مفید خواهد بود اگر گوینده اش از چارچوب صلاح و صِداق ، خارج نشود و در نهایت ، ابَرمرد میدان بلاغت و فصاحت ، مسیر صدق و صفا را اینچنین می فهماند که : اصدق القولِ ما طابق الحق .
حال که وجه امتیاز مخلوق برتر ، سخن گفتن اوست ؛ پس چه بهتر که جز حقیقت نگوید و به غیر واقعیت نچرخد و قطب نمای مبحث صدق و کذب ، امام بِحق ناطق جعفر بن محمد الصادق است که بر کرسی لسان الحق ، تکیه زده و چشم و چراغ حق جویان گشته و به وجدانهای خدا جوی سلیم وکریم ، تغذیه ی اخلاقی و اعتقادی می رساند .
در خاتمه از پروردگار دیّان ، استقامت در مکتب صادقیه
و استمرار سرافراز نهضت جعفریه را مسألت می نماییم .
نوشتاری از آیت الله سید حسین بروجردی در یادواره ی شهادت امام صادق ؛ 1420 ه.ق

۱۳۸۶/۰۶/۰۳

بازمانده حق‏تعالى مى‏آيد

بشارت به تشنگان عدالت و حقيقت، مژده به شيفتگان صلح و سلامت، نويد به آرزومندان نجات بشريّت كه مالك قلوب عارفان مى‏آيد؛ هشدار به غرب‏زدگان و شرق‏گرايان، اخطار به نفْس‏پرستان و حق‏ستيزان، توجّه به سلطه‏طلبان و شكم‏پارگان كه آقاى ممكنات در راه است؛ ولىّ آسمان و زمين در مسير بازگشت مى‏باشد؛ مولاى كون و مكان رو به جهانيان دارد و دست در قبضه ذوالفقار كرده كه اى سيلى خوردگان زمان، نوازشگر مظلومان مى‏آيد؛ اگر گوش شنوا داشته باشيد، كلام دلنشين آن عزيز فاطمه را مى‏شنويد كه در پهنه آفرينش، فرياد جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ‏الْباطِل را طنين داده؛ اگر چشمها را از غبار گناه بزداييد، به وضوح انوار ملكوتى آن درّ يگانه هستى را مشاهده مى‏كنيد كه چگونه شتابان براى دفع اهريمنان مى‏آيد و اكنون وقت محاسبه است كه در نهضت مقدّس قهراللّهى چه موضعى دارى؟ آيا احساس نيازت به او به قدريست كه از ديگران غافلى؟ يا آن كه زبانت آيه اَمَّن يُجيب مى‏خواند و دل در گرو عشق اين و آن دارى؟ در يك دل، دو محبّت جاى نمى‏گيرد؛ امروز تكليف خود را روشن نما كه اهل كدامين جبهه‏اى؛ جبهه منتظران يا وادى مدّعيان؟ كسى كه در انتظار پيك لاهوت است چگونه به توليّت همنوعان مفلوك و ذليلى تن مى‏دهد كه از ساعاتِ ديگرِ سرنوشتِ خويش خبر ندارند؟ آيا اين چنين زيستن، خفّت و خوارى نيست؟ بايد بدانيد، تا وقتى‏كه سر در طاعت اغيار داريد از قيام جهانى آن قائد عظيم‏الشّأنِ آفرينش، نفعى نخواهيد برد كه بَقيَّةُاللّهِ خَيرٌ لَكُمْ اِنْ كُنتُمْ مُؤمِنينَ و قطعاً بيگانگان از جويبار «عرفان امامان آسمانى» از شراره عقوبت منتقم كبير، جان سالم به در نبرده و به سختى عذاب خواهند شد.
« به اميد ظهور حكومت جبروتيان »
منبع : کتاب حکیم
اثر: آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی

۱۳۸۶/۰۵/۱۹

مبعث، بعثت حيات بشر است‏

براى خيلى‏ها چنين تصوّرى پيش مى‏آيد كه ما چه احتياجى به انبياء داريم؟ و اگر پيامبران نبودند چه مى‏شد؟ پاسخ اين توهّمات را آيات مربوطه و احاديث موضوعه و روايات مندرجه داده‏اند. پروردگار متعال در مباحث مختلف فرقانى، به اهمّيت اين مسأله، سخن گفته و بياناتى كم‏نظير آشكار نموده است. ايزد منّان مى‏فرمايد: من بر شما قاطبه بشريّت، منّت گذاشتم كه نماينده‏اى را از جانب خودم به سويتان فرستادم. فراموش نشود كه از خصائص ناپسند در فرهنگ دينى، منّت‏گذارى بوده امّا آنقدر مسأله رسالت سفيران حق، پرمحتوا و باشُكوه و ضرورى مى‏باشد و متأسّفانه مورد بى‏مِهرى اكثريّت جامعه در هر زمان و مكان قرار مى‏گرفته كه حضرت دادار، به عنوان زنگ خطر و ابلاغ نعمت، تحت عنوان منّت، به رخ تاريخ مى‏كشد و اين درحاليست كه سفره‏هاى پى‏درپى و رنگارنگ طبيعت را هرگز به روى ما نمى‏آورد كه انبوهى از فراورده‏هاى عنايتى، هدايتى و شرافتى را برايمان چيده و كريمانه بفرمايمان زده و بى‏حساب و كتاب، مهرورزى داشته، امّا در اين يك مورد، چون كه پاى تماميّت ارزش‏ها و قداست‏ها در بين است مطرح مى‏كند و نهيب مى‏زند و بر عاميان ناسپاسگر مى‏خروشد كه واى بر شما، نمى‏بينيد اقيانوس موّاج نبوّت را كه چنان امواجى را در آگاهى و آزادگى و آمادگى، ايجاد كرده كه نسل‏ها را از كام شيطان مى‏رهاند و فصل‏ها را در نوآورى‏هاى فطرى، ايجاد مى‏نمايد و نمودهاى اخلاقى و احساسى را مى‏شكفد. اكنون به فرازهاى تربيتى و پرورشى آيه مورد نظر، توجّه نماييد تا به سرچشمه‏هاى حقيقت نزديك شويد، خدايتان براى شما مريدان ابديّت، كارى كرده كه از آب و نانتان، فورى‏تر و حياتى‏ترست، او به لطف فرامحيطى خود، پيام‏آورانى را گسيل داشته كه تابلوهاى هشدارى و اعتبارى را در بستر زندگى عموم، منقوش نموده تا راه را از چاه، تميز دهند و با اين عمل، مانع سركشى‏هاى فرزندان آدم و حوّا شده تا مماشات متقابل، مسالمت‏آميز و مطبوع گردد و تعليم را به دست ايشان، اشاعه داد و الفباى ادراك را با نُسَخ جميله كتب عتيق، برافراشت تا از گمراهى‏ها بكاهد و لغزش‏ها را مهار نمايد و تفاوت بين انسان و حيوان كه در بسيارى از امور، داراى مشتركاتند، مشخّص گردد و فرش‏نشينان خاك خورده، به عرش اعلى‏ پرواز نمايند و در مسابقات فرشتگان، مدال‏ها را جذب نمايند.
در مخاطبه ديگر آمده، اوست كه مناديش، كلام درست را آشكار مى‏سازد و بر تمامى مكاتب، غلبه مى‏نمايد و در بخشى ديگر از مصحف شريف، اين‏گونه از خطّ پيامبرى، پرده گشايى مى‏نمايد: ما مبشّرانى به ديارتان ارسال داشتيم كه قوى‏ترين منطق علمى را عرضه مى‏كردند و در كنارشان، اوراق مقدّسى، جلوه‏گرى مى‏كرد كه در آن، مجموعه نيازمندى‏هايتان قرار داشته و جايى براى عطش روحى و جسمى، باقى نگذاشته و ظرف درونتان را از انوار حكيمانه، پُر مى‏كردند تا سربلندى اشرف مخلوق، حفظ شود و از ندامت بلندمدّت شما، ممانعت گردد.
در آخرين كتاب آسمانى، از برگزيدگان جبروت، قصصى آمده كه مطالعه آنها باعث روشنايى دل مى‏شود. در زندگانى آن دلسوزان بنى‏آدم، كوه‏هاى بردبارى و درياهاى استقامت رؤيت مى‏شود كه هيچ مُصلحى در هيچ ديارى، اين‏گونه از جان خويش، مايه نمى‏گذارد و مشابهى در ساير منجيان ماسَبق ندارند. آنها ستارگان ايثار و كهكشان تقوا بودند. تقريباً تمامى آن پيشوايان خداپرستى، در حال انجام مأموريّت، جان باختند و بعضاً به نحو فجيعى از پا درمى‏آمدند، امّا لحظه‏اى از فريادهاى عزّت‏آفرينشان كاسته نمى‏شد و حاضر به معامله آخرت نمى‏گشتند و به تعبير سوزناكى از نبىّ مكرّم، اين كارگران بى‏مزد و مواجب امّت، هر صبح به دعوت ملّت‏ها مى‏شتافتند و شامگاهان با تنى مجروح و روانى خسته به منزل بازمى‏گشتند و دوباره با طلوع آفتاب، حركت مقدّس خويش را ادامه مى‏دادند كه ثمره اين فداكارى‏ها، استقرار اديان الهى در زمين بود و امروز شاهد پيروى ميلياردها نفوس از بيم‏دهندگان سماوى هستيم و اگر صلح، صفا، برادرى و برابرى در جهان داريم از بركات زحمات طاقت‏فرساى اين بانيان خير و خوشى مى‏باشد، تلاش مستمرّ نگهبانان شجره توحيد، در تمامى ادوار و ازمنه، موجبات رشد و تعالى عقلاء و عرفاء گرديده و شرايط بارورى مناسبى را در پهنه گيتى، بهم رسانده و افق زيبايى را در عقائد حقّه، ترتيب داده و چنانچه به تعاريف ويژه رسول خاتم در آئينه وحى بنگريد، ملاحظه مى‏نماييد كه با چه اقيانوسى از محامد شخصى و محاسن فردى و مكارم درونى، روبرو هستيد آنجا كه خدايش وى را به خُلق نيكو ستوده است و اخلاق را مدار نگاهش مى‏خواند و خوش‏خُلقى را شبنم تبسّمش مى‏داند كه بيگانه با مذهب را آنچنان با خوشرويى مى‏نوازد كه او از فرط خجلت، سر به زير انداخته و روى ديدنش را ندارد و در بخشى از تصوير ماوراء، وى را مكرمتى عظيم مى‏داند كه بر هر كوير تشنه‏اى، ابر باران‏زاست و در قسمتى از لوح كبير، از او به عنوان يك تمدّن برتر و پرطراوت، ياد مى‏شود كه هر جوينده‏اى را بال و پر مى‏دهد تا افلاك را سِير نمايد.
در فرازى از منبع لاهوت به ابعاد احساسى و عاطفى او اشارت مى‏نمايد كه از اخبار پنهانى، با خبرتان مى‏سازد تا در هنگام استماع آهنگ عذاب، در مقابل عمل انجام شده قرار نگيريد و غرق در طوفان بلايا نشويد. از شاخص‏هاى وجودى اين سرور مُخبران صَمدانى، آنست كه او همچون همكاران خويش، پايبند تعهّدات معنوى بوده و قدم‏هاى استوارش، متانت را به ايمان‏آوردگان، عرضه مى‏دارد و در صفحه ديگرى از مجلّد منوّر يزدانى، حركات و سَكَناتش را به اين وجه، تفسير نموده‏اند كه او منتخب معتبرى است كه خادم تسليم شدگان به پادشاه زمين و آسمان است و در ميدان نبرد با مخالفين حىّ قدير، بى‏باكانه به ستيز مى‏رود و پشت معاندين شريعت را بر خاك پَستى مى‏نهد. پروردگارتان او را مُبصر نظام آفرينش قرار داده و معاونت مجموعه پيچيده هستى را بر عهده‏اش نهاده و ما را از هر مدلى، استغناء بخشيده و وساطت جهان‏شمولى را بر دوشش نهاده كه بندگان را از هر باب، مستغنى مى‏نمايد و دايره كارپردازيش را عميق و فراخ كرده تا هر نوع موجودى و موقعيّتى را در شبكه‏هايش تعبيه نمايد و يك نسخه همگانى را بر دروازه معرفتش، الصاق كرده - ما اتيكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهيكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا - و گذرنامه بهشت را از آن مدخل، منتشر نموده كه امر و نهى او، ضامن سعادت دو ديار مى‏باشد و حال، در حدّ فاصل چهارده قرن، مورد تهاجم تمدّن‏هاى معاصر، قرار گرفته‏ايم و از رنگ و لعاب مسلك‏هاى قارچ‏گونه، بسيارى از جوانان خام و بزرگسالان ناوارد، مسموم شده‏اند و سرنخ فطرت را از كف داده‏اند و ظالمانه به سازه‏هاى نامرغوب و ناصالح مكّاران دوران، تن داده‏اند و باعث گله‏مندى صانع بى‏مثال خلقت شده‏اند، كه آيا از سرگذشت پدر و مادر اوّليّه، عبرت نگرفتيد وقتى به آنها، رقيب مزوّر و مدلّس را نشان دادم كه با پرچم نيرنگ و سياست، به جاذبه‏هاى توخالى پرداخت و دل‏هاى خداجويان را ربود و ممنوعات را شاخ و برگ نفسانى داد و محدوده قرب را مخدوش نمود و شما نيز امروز با تيرهاى مردود و مذموم هوى‏خواهى به دامن‏هاى آلوده، كشيده مى‏شويد و صاحبتان يكسره از جايگاه قداست و قرابت، گواه و شاهد خويش را تبليغ مى‏كند كه كلامش درست، بيانش مفيد، مسيرش نافع و موضعش نجات‏بخش است و بدون ذرّه‏اى انتظارات مادّى و دنيوى، لواى طهارت و شرافت و فضيلت را بر دست گرفته و در طول هزار و چهارصد و بيست و يك سال، دعويش به مرور تقويم، كهنه و منسوخ نگشته و شعارش با وجود تراكم حواشى اغيار، هنوز حرف اوّل را در كلاس خودشناسى مى‏زند و براهين او مشق دفتر جامعه‏شناسى بوده و مستدلّاً از آرمانِ ما يَنْطقُ عَنِ الْهَوى‏، حفاظت مى‏نمايد و منزلت عبودى را پاس مى‏دارد.
براستى كه در اين عيد، مراتبى از محاسبات لازمست، تا بدانيم كه از اين چشمه جوشان ازلى، چه مقدار نوشيده‏ايم و با سفينه محمّدى، به كدامين مرز نيكبختى، سفر كرده‏ايم و علّت عقب‏ماندگى مسلمين در قرون پيشين، جدايى ايشان از سيره نبوى بوده و بنا را بر اختلاط گذاشته بودند، يعنى از هر مذهبى، روشى را اقتباس مى‏نمودند و در نهايت، تضادهاى برگرفته، تنفّس تشريعى را ناممكن ساخت و تكوين قوانين سرمدى را مختل نمود و تراژدى غم‏انگيز شكست‏هاى پى‏درپى به وقوع پيوست و امّت واحده را به هفتاد جزء، تبديل نمود تا جايى‏كه قدرت‏هاى سلطه‏گر و طمّاع، به كشورهاى مسلمين، تجاوز نمودند و فتنه‏ها بپا كردند و انتقام شيطانى خود را از بانى شريعت حقّه گرفتند. چگونه فراموش مى‏شود پيشرفت اسلام‏گرايان در علوم و فنون و صنايع كه آثار و اخبار آن در اوراق تاريخ، مشهودست و تنديس مخترعين و مكتشفين مسلمان در دانشگاه‏هاى معروف دنيا، يادآور شكوفايى عظمت اين آئين حنيف مى‏باشد.
آيا تأسّف‏آور نيست كه بخوانيم، روزگارى، كرانه‏هاى اسلام، تا مُنتها اِليه سرزمين‏هاى هند - چين - آلمان و ايتاليا بوده و امروز، در بلاد مسلمين، اختلاف، درگيرى، ناامنى، بى‏دينى و ناباورى، موج مى‏زند؟ آيا مسئول اين حقارت‏ها، جسارت‏ها و خسارت‏ها، خودمان نمى‏باشيم كه امانت بعثت را كنار انداخته و به دنبال اجانب مى‏رويم و مُد را بر قالَ رَسولُ اللّه، ترجيح مى‏دهيم و باورداشت‏هايمان را ناكافى مى‏پنداريم و دست تكدّى به شرق و غرب، دراز كرده‏ايم و فكر و فرهنگ را از دشمنانمان، مسألت مى‏كنيم، آيا اين نفرين پيامبر عاليقدر نيست كه ده‏ها كشور اسلامى، از فقر و جهل و ستم، رنج مى‏برند و با انبوهى از جمعيّت، قادر به دفاع از منافع خويش نمى‏باشند و با اين‏همه مناطق حاصل‏خيز، از گرسنگى و سوء تغذيه، شكايت مى‏كنند و با سرمايه‏هاى كم‏نظير درون‏زمينى و معادن، بدهكارترين ممالك، محسوب مى‏شوند و ثروت‏هاى خداداده را مفت و مجّانى از چنگ مى‏دهند؟ تمام اين فجايع و رسوايى‏ها، بخاطر يك موضوع است و آن، فاصله گرفتن پيروان قرآن از اجرائيات نورانى آن و قهر نمودن آنها از مبدأ وحى مى‏باشد كه اگر، فلسفه انتظار، افشا شود، خواهيد دانست كه منتظر واقعى، دل به خطوط واهى نمى‏بندد و از بيعتِ اَلَسْت، غفلت نمى‏نمايد و مهدى را مُجَدِّد فرياد محمّد مى‏داند و نداىِ قُولُوا لا اِلهَ اِلّا اللّه تُفْلِحُوا را در ظهور، مَطْلع تسليم خلايق، مى‏داند.
در خاتمه، افكار عمومى را به سنّت رسول معظّم، معطوف مى‏دارم كه داراى قاموس تمام‏عيارى از نيكى‏ها، خوبى‏ها، زيبايى‏ها، روشنايى‏ها، راحتى‏ها و كاميابى‏هاست و مخصوصاً نسل جوان غيور و انديشمند را توصيه به ره‏گيرى اقوال و مواعظ و نصايح آن رهبر منصوص رحمانى مى‏نمايم تا از دام‏هاى پوشيده شياطين انسى و جنّى، بِرَهَند و اقتدار و سرافرازى را به ميهن اسلامى دهند.
منبع : کتاب بارانی در کویر سوخته
اثر : آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی

۱۳۸۶/۰۳/۲۹

پشتوانه‏ها

انتخاب وكيل از عالى‏ترين مرجع حقوقى جهان‏

از ديرباز، حقوقدانانى بوده‏اند كه از موضع كاردانى، دفاعيّات سرنوشت‏سازى را از قاطبه متّهمين و يا مظلومين محاكم قضائى، به عهده مى‏گرفتند و حدود انسانى را پاس مى‏داشتند و موجب استرداد حقوق از دست‏رفته گرفتاران مى‏شدند و درخت عدالت را آبيارى مى‏كردند و در مجموع، وكالت به تبعات مختلفى، تقسيم مى‏گردد و مى‏توان گفت كه در تمامى ابعاد زندگى، مفهوم يافته و در بعضى موارد، با كفالت، مى‏آميزد و در شئون گوناگونى از زندگى بشرى، تشكّلات همسو را تدوين مى‏نمايد. مثلاً نان‏آور خانواده، وكيل ايشان در مسائل عمومى بوده و همزمان، آنها را در امر معيشت، تحت كفالت دارد. وكلا در مبحث قضاء، كارى را تقبّل مى‏كنند كه از عهده موكّل برنمى‏آيد و خارج از سرويس‏دهى تخصّصى و فن‏آورى ايشان است و لذا هر قدر كه كانديد مدافع نيازمند، فعّال‏تر و حاذق‏تر باشد، پيشرفت پرونده در مراحل پى‏گيرى آن، سريعتر و قاطع‏تر خواهد بود و اينك، شخصيّتى را به نظرتان مى‏رسانم كه امر وكالت را در افق پهناورى، به عهده دارد كه حوزه كارى او، از مشرق تا مغرب است و موكّلين او در هفت طبقه آسمان و زمين، قرار دارند و همو، روزى دهنده ميلياردها جاندار مى‏باشد كه در عين حال، از وجودشان در اقصى‏ نقاط گيتى، دفاع كرده و بيمه‏كننده آحاد موجودات مى‏باشد و اين فرد واجب‏السّجود، چترى را در عرصه دنيا گشوده كه عناوين متنوّعى را تراويده و خيالتان را از بابت هر نوع نيازى در حال و آينده، راحت نموده، آرى اين تكيه‏گاه قديم، داراى اعتبارات درخشانى چون: صمد، حكيم، جبّار، مكّار، منتقم، وحيد، مجيد، شافى، رزّاق، قهّار، غنى، خالق و حافظ مى‏باشد كه در هر يك از زواياى مراسلاتى و مواصلاتى، حائز نگرش‏هاى ويژه‏اى در خواسته‏ها و حوائج مردم است و در يك كلام، آنكه، هر كه خدا را دارد، چه كم دارد و هر كه خدا را ندارد، چه دارد!؟
تحليل آيات ذيل، همين تفسير را در نقاط گوناگون اخلاقى، اعتقادى و احساسى مى‏گشايد كه با مطالعه آن، مخاطب عزيز را در اداء جمله اِيّاك نَعبدُ وَ اِيّاكَ نَستَعين، با كرامت نفسانى بهترى مى‏نگريم و اصلاحات فرازبانى را در تردّدهاى جارى معاشرت‏هاى عمومى خود، پيدا مى‏نماييم و اكنون، كمربند اميد را با اِشراف به صحيفه عرش، محكم مى‏كنيم و به جنگ سختى‏هاى زندگى مى‏رويم.
1- وَ ما تَوْفيقى‏ اِلاّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ اُنيبُ (هود88):
گذرنامه را او صادر مى‏كند تا از ديوارهاى فولادين مشكلات، عبور نماييد و پرده‏هاى رسوخ‏ناپذير طبيعت را در نورديد، پس باور كنيد سلطنت بى‏منازعه خداوندى را و بپذيريد پادشاهى جاودانه او را.
2- وَ ما لَنا اَلاّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدينا سُبُلَنا (ابراهيم‏12):
چرا گستردگى مقامات الهى را قبول نكنيم، در حالى كه غير از او حاكمى نبوده كه جواب نيازمندى‏هاى عالَم را بدهد و اوست كه فرزند آدم و حوّا را در كوچه پس كوچه‏هاى عمر، راهنمايى و راهبرى مى‏كند، گرچه دشمن رحمان، القائات شبهه‏ناكى دارد كه ديگران هم حرفى براى گفتن دارند، ولى مَثل خدا و ديگران، مثال اصل و فرع است و مجازى نمى‏تواند همچون حقيقى، تجلّى نمايد.
3- وَ اِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذى‏ يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِه‏ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (آل‏عمران‏160):
اگر از درب خانه حق، دور شديد، كدامين منزلگه است كه مى‏تواند از شما پذيرايى كند؟ آيا دستى را مى‏شناسيد كه ابر بيچارگى را از فضاى سرنوشتتان بزدايد؟ ابداً چنين نخواهد بود و معركه‏گردان قضاء و قدَر، فقط ذات اقدس كبريايى احديّت مى‏باشد.
4- وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق‏3):
از هر نردبانى كه براى دستيابى به اهداف مادّى خود، بالا برويد، به مصداق اين شعر خواهد شد كه، عاقبت، اين نردبان، افتادنيست و تنها پلكانى كه به ثانيه‏هاى عمرتان پلّه دارد و طول ارتفاعش، موازى با قدرت كامله ايزديست، امتدادِ يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِى السَّمواتِ و الْاَرْض مى‏باشد كه كرانه‏هاى دوردست تصوّرات را به مرز تصديق و تأييد مى‏كشاند.
5 - اِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ امَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (نحل‏99):
شياطين انسى و جنّى، با همه توانمندى‏هاى ظاهرى و باطنى خويش، قادر به اعتلاء بر نفوس باوركنندگان غيب نبوده و ايشان به ابزار ماوراء، حفاظت، هدايت و حمايت مى‏شوند.
6- وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزيزِ الرَّحيمِ (شعراء217):
اعتماد كنيد بر سفينه‏هاى جبروتى كه هر بار، شما را دعوت به اسكان در خودروهاى امنيّتى لاهوتى مى‏نمايند تا از آتش‏هاى فتنه، برهانند و از آفات دنيوى، نجات دهند.
7- اِلَيْهِ يُرْجَعُ الْاَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ (هود123):
هيچ حكمى به غير از امضاءِ سرمدى، جارى نخواهد شد و فرمانى سواى ناحيه ربوبى، مُطاع نمى‏باشد، پس اعلان وفادارى به آئين او كنيد كه قطار زمان، به سمت خواستگاه او در حركت است و بندگان را گريزى نباشد كه هر موجودى به وجود صانعش، تداوم حيات دارد.
8 - تَوَكَّلْ عَلَى الْحَىِّ الَّذى‏ لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِه‏ (فرقان‏58):
بر سكوى يقين، بِايستيد كه همه عالَم، گورستان بشريّت است و حكمرانى كه هرگز از ميدان اقتدار، خارج نخواهد شد، منبع لايزالى مى‏باشد كه در آنِ واحد، مى‏آورد و مى‏بَرد و اين آوردن و بُردن، عادتيست طبيعى و بدون زحمت كه كسى را ياراى تقليد از او نباشد.
9- اِنْ كُنْتُمْ امَنْتُمْ بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا اِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمينَ (يونس‏84):
اگر ادّعاى ايمان به خداوند را داريد، پس چرا در چك‏هاى تضمينى كه در هر جريانى از او مى‏رسد تشكيك داريد؟ وقتى كه مى‏گويد: هر آن كس كه دندان دهد، نان دهد، باز هم نگران فرداى خود هستيد! زهى شرمندگى كه قول هر كسى را مى‏پذيريد ولى به بيان مديريّت صادق گيتى، بيمناك هستيد! آيا معناى اسلاميّت، تسليم شدن به كلمات او نيست؟ پس كى بايد در عقايد خويش، تجديد نظر كنيد و از نو، با جهان‏بينى توحيدى، به پادشاه ناسوت، تعظيم و تحميد نماييد؟
10- خالِقُ كُلِّ شَىْ‏ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَكيلٌ (انعام‏102):
كدامين مأخذ را مى‏شناسيد كه يك‏تنه، صدها نقش را در زندگى بشر، ايفاء نمايد، اين نسخه منير، همين مَسند را معرّفى مى‏نمايد و مى‏گويد: اى آدميزاده سرگردان و ناآرام! چه مى‏خواهى؟ چه مى‏جويى؟ رو به عظمتى كن كه مقاماتش بى‏كران و قدرتش لايزالى و سرپرستى او، مُحرَز و كلامش مُطاع است، تمام ناله‏ها را پاسخ مى‏دهد و همه فريادها را جواب مى‏گويد.
11- اِنَّما اَ نْتَ نَذيرٌ وَ اللّهُ عَلى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَكيلٌ (هود12):
كلّيّه سفيران غيب، بر اين شعار، متّفق‏القول بوده‏اند كه سواى خداى يگانه، هر ادّعايى در پوشش دادن به علايق بشرى، زورگويى بوده و خالى از تثبيت عملى مى‏باشد و لذا در تمامى مكاتب مشروع، در استناد به كلمه طيّبه لا اِله الّا اللّه، همگان رابسوى مركزيّت تصميمات تكوينى و تشريعى، هدايت مى‏نمودند و قدرت‏نمايى‏هاى مزوّرانه را تقلّبى و تصنّعى، معرّفى مى‏كردند.
12- وَ لِلّهِ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَ كَفى‏ بِاللّهِ وَكيلاً (نساء132):
محضر اين قانون‏گذار، تمامى شهودات و معلومات عالَم است و هر آنچه را كه با ديدگانت مى‏بينى و با عقلت، تجسّم مى‏نمايى، بر او دل داده‏اند و عرائض خود را به آستانش تقديم داشته‏اند.
13- اَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَويهُ اَفَاَ نْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلاً (فرقان‏43):
هر كه به دنبال سازه‏هاى بى‏بنيه مى‏رود، بر خود ستم كرده و ريشه عيش خويش را مى‏سوزاند، چرا كه خانه در مسير وزش طوفان‏ها ساخته و كليد حلّ مشكلات را از خويشتن دور نموده و در وادى حسرت و حقارت، خيمه زده. آيا بازهم براى اين گونه افراد، بايد دل سوزانيد و زبان به نصيحت گشود؟
14- رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكيلاً (مزمّل‏9):
مسئول تربيت جهانيان، دعوتنامه عمومى داده كه اى ميهمانان كره خاكى، محلّ مراجعه شما، كيست؟ آيا به ابوابى غير از درهاى نجات‏بخش و شادى‏آفرين من مى‏رويد، اشخاصى كه ره گم كرده‏اند و راضى به رهبريّت ديگران مى‏شوند، ابداً روى خوشى را نخواهند ديد. پس بشتابيد بسوى حَبلُ‏المَتين كه كارگشاى اوّلين و آخرين بوده و هرگز شعبه و شريكى ندارد و هرگونه تشابهى، قلب واقعيّت است كه آورنده ما، كارگزار ما و رازق ما، امير ما و ميزبان ما، برگرداننده ما به نشئات ديگر است.
در پايان، به ذكر انگشترِ اُمُ‏العُرَفاء، فاطمه زهراء، صدّيقه كبرى‏، تبرّك مى‏جوييم كه آب پاكى را روى دست‏هاى شما ريخته و مى‏گويد: اَمِنَ الْمُتَوَكِّلُون، يعنى: منافع توكّل كننده در همه شئون، تأمين و تضمين بوده و يكى از فقرات دعاهاى رمضان‏المبارك، آنست كه، خدايا مرا از گروه تكيه‏كنندگان به خودت در تمامى مصادر، قراربده
منبع : كتاب باراني در كوير سوخته
اثر: آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي.

۱۳۸۶/۰۳/۱۲

مسافر من كِى مى‏آيد ؟

هر كس در سفر، عزيزى دارد، نگران اوست و در انتظار خود جدّى بوده و هرگز حاضر به فراموشى آن نخواهد بود. مسؤوليت يك چشم به راه چيست؟ جز آن كه به ياد او سركند و زندگى را در ياد يارش سپرى گرداند؟ مسافرى كه از آن سخن مى‏گويم داراى ويژگيهاى خاصّى است او در يك موقعيّت بزرگى قرار دارد كه تاريخ بشر در تجديد آن عاجز مى‏باشد و تقويم ديروز و امروز و فردا چنين خاطره‏اى را به ياد نمى‏آورد و لذا وظيفه من ايجاب مى‏كند تا به وسعت مقام در اين جستجو و ره‏گيرى، همه وجودم را وقف نمايم و تمام استعداد و احساس و اعصاب و افكارم را بسيج كنم تا كه شرمنده ي آن ستاره ي آسمان خلقت نگردم. من مى‏خواهم شرح اين هجران بنويسم تا با اشكهايم به خوانندگان داستانم بفهمانم كه در فراق عزيزم چه كشيده‏ام و چگونه دلم پرخون شده و چرا آه سرد از قلب داغم بيرون مى‏آيد و زندگى پريشانى پيدا كرده‏ام؛ پس به قصّه جانكاهم توجّه نماييد.
من از وقتى كه به دنيا آمده‏ام همواره غريب و تنها بوده‏ام؛ غربت من بخاطر آن است كه آشناى ايمان و اخلاقم را نيافته‏ام و هرگز نتوانسته‏ام حقيقت آرزوهايم را بيان دارم؛ محرم اسرارم او بوده زيرا كه خودش راز من است؛ هرگز معلّمى نيافته‏ام كه الفباى آفرينش را تعليمم دهد و اوست كه اين منصب را از خداى گرفته است؛ ساختمان وجودم نياز به آب و غذاى ديگرى دارد؛ آبى از جويبار كوثر و غذايى از ماوراى طبيعت كه آن نيز از سفره اين مهربان قيّم به دست مى‏آيد؛ تنم را ميكروبهاى نامرئى، تهديد كرده و هم اكنون در بستر احتضار به سر مى‏برم و چشمهايم به دستهاى شفابخش او خيره گشته؛ روحم در معرض تهاجمات اصوات شيطانى خسته شده و محتاج يك نوازش روحبخش روانكاو هستى است؛ در جنگل دنيا، بى‏حافظ و ناصر، شاهد غرّش درّندگان هستم كه اى مصلح موعود، نعره‏هاى مستانه حيوانات انسان‏نما را خود پاسخ بده. در دينم سرگردانم كه هدايت و سعادت را نيابم چرا كه همه درها را زده‏ام و راه را نيافته‏ام؛ تمام فرمولهاى اعتقادى را تمرين نموده‏ام امّا به اثرات درونى‏اش نرسيدم؛ پس او را كه تجلّى مكتب حقّه است مى‏طلبم تا كه دستم بگيرد و از اين جنگ هفتاد و دو ملّت رهايى‏ام دهد و من كه طالب غيبم او را كه حقيقت غيب است مى‏جويم كه خبرهاى داغ، در پشت پرده مادّيّت است و من اسير نگاشته‏هاى اين تقدير ناخواندنى هستم و براى خروج از سياهى جهل كه گريبان منِ زندانى خاك را گرفته به سويش پر مى‏گشايم كه اى آفتاب هفت آسمان و اى فروغ هفت زمين، به دادم برس كه نفَس‏هاى آخرين را مى‏كشم.
آرى تراژدى غم‏انگيز يك مسافر از كاروان نور جدا شده چنين است كه همسفر محبوب را مى‏طلبم تا كه به روز و شبم معنا دهد و حيرت و حسرت را از من دور سازد؛ هزاران سال از وعده‏اى كه خداوند به انسانها داده مى‏گذرد و در خيال تحقّق آن، عاشقان عارف، جان باختند و آخرين نفَس را با ذكر آن معشوقِ مفقود، كشيدند و من نيز به غير او نخواهم و نگويم و نجويم و عرض حال چنين دارم كه:
به د ر يـــا بنگـــرم د ر يـا تو بينـم ‏************** به صحرا بنگرم صحرا تو بينم‏
به هر جا بنگرم،كوه و در و دشت ************** ‏ نشـان از روى رعناى تو بينم
منبع : كتاب حكيم
اثر : آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي‏

۱۳۸۶/۰۳/۰۱

صالح

با اصلاحاتِ درون‏محيطى، به استقبال مُصلح موعود برويد
************************************************
مصالح بشرى ايجاب مى‏كند كه مدام در پى زدودن معبر زندگى از ناخالصى‏ها و موارد انسدادى باشيم. از روزى كه در معرض فرمان خداوندى قرار گرفتيم و عنوان مكلّف را يدك كشيديم، بطور شبانه‏روزى تحت غبار معاصى و ذرّات شرارتى قرار داشته‏ايم و يك لحظه غفلت از اصلاح اعمال، كلّى خسارت جبران‏ناپذير را به همراه خواهد داشت و لذا در جدول عبادات، خانه‏هاى معتنابهى را به محاسبه افعال تخصيص داده‏اند تا در پى‏گيرى‏هاى ثانيه‏اى، خطايى از قلم نيفتد و فسادى در بايگانى نفْس برجاى نماند و توفيق رستگارى يك مؤمن، در نگرانى‏هاى او نسبت به روند عمرش مى‏باشد و هرچه حسّاسيت‏ها در گذران زمان فزونتر شود، عواقب خيرش بالاتر مى‏رود، تا آنجا كه موضوع تفكّر پيش مى‏آيد كه متفكّر، از مصونيّت در خطرات جارى برخوردار است و ارزش فكر در تعقيب اين مفاد است:
1- « ساعتى در خود نگر تا كيستى - از كجايى و ز چه‏جايى، چيستى
2- « من بخود نامدم اين‏جا كه به خود باز رَوَم - آنكه آورد مرا باز بَرَد تا وطنم »
بايد دانست كه عمده كار شيطان در اين مقوله آن است كه مانع گشايش درهاى حقيقت به مداخل فكرى آدمى شود و مستى ناشى از كام‏جويى‏هاى حيوانى را بر هوش و حواسّ مسافر حيران ميهمان‏سراى فانى، تحميل نمايد و مصلحت ما آن است كه اصلاح‏گرايانه به پاكسازى اعضاء و جوارح خويش از هر پديده نامأنوسى بپردازيم و ادراك فطرى را به سمت اِشراف بر مفاهيم عاليه آفرينش بكشانيم تا سراى جاودانه آتى را به زيباترين شكل ملاحظه نماييم و با صالح‏ترين توشه، به محضر ربوبى تشرّف يابيم و با مصالحه‏پذير كردن قلب به تسليم مركزيّت وجودمان در پيشگاه كبريايىِ احديّت مبادرت كرده و از ستيزه‏جويىِ ابليس امّاره بكاهيم كه وقت، تنگ است و آفتاب غيبت، رو به افول مى‏باشد و تمام فعل و انفعالات هستى، مبيّن اختتام دوران خفّت‏بار فقد خورشيد تابناك لاهوت بوده و مهمترين شرط انتظار، همسويى با اَباصالح در تقويم صلح‏نامه عملى با آن نايب رحمانى است و ذيلاً آياتى را در مبحث صالحين به تحليل مى‏گيريم تا چراغى در اذهان مشتاقان ظهور باشد و بيعت‏كنندگان با پيشواى عرشيان را در راه خطيرشان يارى سازد.
1- فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِه‏ وَ اَصْلَحَ فَاِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ (مائده 39):
اكنون كه به لحاظ ضعف عمومى، چاره‏اى در انجام معاصى نبوده، به تصحيحِ كرده‏هايتان برخيزيد و صلحاء را به تقليد گيريد و از توّابيّت سرمدى محروم نشويد كه توبه، يك فرصت طلايى و زودگذر است.
2- فَمَنْ امَنَ وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (انعام 48):
تأمين‏يافتن از عواقب جرايدمان، در پرانتزى از گرايشات معنوى صورت مى‏گيرد كه از كانال صلح و صفا ميسّر بوده و نهايتاً وسايل استراحت مطلق بشر را در جهان بعدى، مهيّا مى‏نمايد.
3- فَمَنِ اتَّقى‏ وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (اعراف 35):
كِسوت پرهيزگارى، به مضطربين آهنگ‏هاى هولناك عذاب، تسكين داده و اندام لرزان مقيّدين فروتنى و تواضع را تثبيت كرده و بر پل سرنوشت‏ساز محشر، از هر غمى رهايى بخشيده.
4- فَمَنْ عَفا وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ (شورى 40):
عافين از مردم كه براحتى از ديگران راضى مى‏شوند، مأجور به اجرتى بى‏انتها هستند و در روزگار ناتوانى و ندارى فردا، به عزّت و شرفى دست مى‏يابند كه به درايت فعلى نگنجد و ستايش مُجدّانه‏اى را مشمول مى‏سازد.
5 - اِنَّ اللّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدينَ (يونس 81):
فسادگران به پيشرفت‏هاى چند روزه خود خوشبين نباشند كه بزودى پرده از اسرارشان گرفته شده و آبروى قلّابى آنها در جامعه مى‏رود و اين يك چشمه از تلافى ديّانى است كه بر كرسى عدالت مستقر شده و واكنش رفتارى را منعكس مى‏سازد كه بى‏باكانه به آن مبادرت نموده‏اند.
6- اَلَّذينَ يُفْسِدُونَ فِى الْاَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (شعراء 152):
چرا مفاسد را شيرين‏تر از مكارم مى‏دانيد! بله، نقش فنّى شياطين، رنگ و لعاب دادن به انحرافات است، ولى شما كه آموزگارى چون جبرائيل داريد كه از مخازن غيبى، ارشادتان مى‏كند، چرا تن به خوارىِ طغيان مى‏دهيد و با يك عمر بى‏مقياس آينده، بازى مى‏كنيد؟
7- وَ اَصْلِحْ لى‏ فى‏ ذُرِّيَّتى‏ اِنّى‏ تُبْتُ اِلَيْكَ وَ اِنّى‏ مِنَ الْمُسْلِمينَ (احقاف 15):
همان‏طورى كه براى فرزندانتان، مال و منال به ارث مى‏گذاريد، با دعاء و عرض حال، خير و صلاحشان را از ناحيه ايزدى، مسألت نماييد، زيرا دختر و پسرِ به جا مانده، صدقه جاريه‏اى هستند كه مى‏توانند از بسته شدن حساب پس‏انداز آخرت شما جلوگيرى كرده و با واريز نمودن انواع برات‏ها، موجب جريان طبيعى نشئات عرفانى شوند.
8 - اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَيْنَ اَخَوَيْكُمْ (حجرات 10):
همگى عضو يك خانواده‏ايد و گرويدگان به كلمه طيّبه ي لا اِلهَ اِلاَّ اللَّه، خويشاوندان شما هستند و نبايد اين امّت بزرگ را دچار تقسيمات شخصى نمود و اسير اهداف فردى گرديد و حيات صلح‏آميزى را كه در مقدّرات تعالى، مدوّن گشته به بى‏مهرى سپرد و فضاى بين‏المللى را تيره كرد.
9- اِلَيْهِ يَصْعَدُالْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ (فاطر 10):
مرجع خوبى‏ها، نيكى‏ها، پاكى‏ها و زيبايى‏ها، خالق گيتى بوده كه تفاهم و آشتى در بين خودتان را قانونمندى داده و وِفاق عمومى را حاكميّت بخشيده.
10- مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِه‏ وَ مَنْ اَساءَ فَعَلَيْها (فصّلت 46):
در انتخابات دائمى و لحظه‏اى كه در پيش داريد، محتاطانه و هوشيارانه حركت كنيد تا از پيامدهاى سوء عملكردتان در امان باشيد زيرا كه افسادگرايى، بليّه‏اى است كه دامن‏گيرتان شده و تا موازين عزّ و جلّ به تعقيبتان ادامه مى‏دهد.
11- اَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ (انبياء 105):
ميراث‏داران زمين، بندگان بسازى هستند كه خواسته‏هايشان وسيله تهاجم به عناصر ناتوان و ضعيف را فراهم نمى‏آورد و علايق حيوانى و شهوانى را در مناصب حكومتى، تعبيه نمى‏نمايند كه برازنده‏ترين نامزد براى احراز پُست سلطنتى، كانديدى است كه با وجود ظِلُّ ‏اللّهى بودن در تمامى شئون، بخشنده‏ترين و رئوف‏ترين رجل در تمامى طبقات آسمان و زمين مى‏باشد كه دولتش، به وجدان، حرارت داده و لواى عطوفت را در اقصى‏ نقاط آفرينش، به اهتزاز درمى‏آورد.
12- وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ (بقره 220):
عالِم به ضماير و نفوس، جريانات دنيوى را در لوح محفوظ، تقرير كرده و جايى را براى خاطيانى كه مى‏خواهند با تردستى و حقّه‏بازى و سياسى‏كارى، در محاكم يَوم‏الدّين، جابه‏جايى حقوق و عقوق را ايجاد كنند باقى نمى‏گذارد و حق را به حق‏دار خواهد سپرد و مُبطلان مزارع عمل را به تعذيب خواهد كشاند.
13- وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ اَهْلُها مُصْلِحُونَ (هود 117):
اگر در برابر هر گام بدى، يك قدمِ خوبى برداريم، مى‏توانيم به اغماض خدايى، اميدوار باشيم كه موكّلين رقيب و عتيد، چنانچه با هم به ارقام صحيفه خير و شر بپردازند، يكديگر را مُجاب مى‏كنند كه طرفشان در بند جهالت است و معصيت را مغفرت‏طلبى مى‏شُويد، ولى ورشكسته كسى خواهد بود كه ترمزبريده، گناه مى‏كند و بى‏وقفه، در برابر قانون‏گذار يكتا، عرض اندام مى‏نمايد.
14- اِذْ قالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ صالِحٌ اَلا تَتَّقُونَ (شعراء 142):
پيام‏داران نامتناهى، برادرانه و دلسوزانه، معاصرين خويش را به پروردگار جهانيان مى‏خوانند امّا، هيهات از جوابيّه‏ها و پاسخ‏گويى‏هاى خلايق بى‏قيد و بند كه كوهى از شرمندگى و روسياهى را شمايل داشته و امضاى اسَفبار فرستادگان جبروت را در زير كارنامه رسالتشان مى‏خوانيم كه، واى بر مردمى كه در برابر سُفَراى ربوبى، جبهه‏گيرى كردند و خصمانه‏ترين موضع را اتّخاذ نمودند و سوغات اَعلى‏علّيّين را با تمسخر و تكبّر بر ديوارِ ناباورى‏كوبيدند.
منبع : كتاب باراني در كوير سوخته
اثر: آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي
.

۱۳۸۶/۰۲/۱۹

انسان‏شناسى، مقدّمه‏اى در خداشناسى‏

**********************************************
براستى، تو كيستى كه مقاله‏ام را مى‏خوانى؟ عالِمى، عابدى، زيركى، سالمى، مشهورى، شادابى، كاميابى، توانمندى، سياستمدارى
هرچه هستى، انسانى و روى سخن وحى، با مخلوق ويژه‏ايست مصطلح به انسانيّت. هر مَسلك و مرامى، تعريف خاصّى از اين خلق
برتر دارد، گُل سرسبد، اشرف مخلوقات، حيوان ناطق، خليفه خدا، موجود دوپا، هوشمند موجودات، حاكم دنيا، باشعورترين زنده. امّا
ترسيم او در كتاب مقدّس، گوياى فزونى تعابير و گستردگى تفاسير مى‏باشد. آفريننده اين معجون بى‏نظير در حول ماهيّت و موجوديّت
او، كلماتى را بيان داشته كه ارزيابى آنها باعث ازدياد كلمات تحليل‏گران مسائل توحيدى مى‏شود و سعى ما در گردآورى آيات موضوعى آن، گشودن جبهه تحقيقى در مداخل وجودى خواننده مشتاقِ اسرارِ مكنونه مى‏باشد، كه با سفينه قرآنى، سواحل طلايى نجات را در برمى‏گيرد. شايد كه با مرور مخاطبات نغز ربوبى، آمار مفاسد، پائين آيد و فجايع عمومى، كنترل گردد و شريعت ناسخ متداول شود.
1- خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعيفاً (نساء28):
به قيل و قالش ننگريد كه ضعيفُ‏النّفس و عليلُ‏الفِكر است و اگر مدد ربّانى نباشد، قادر به احياء زندگى خود نخواهد بود و گليم سرنوشتش را، آبِ بلا مى‏بَرد.
2- اِنَّ الْاِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ (ابراهيم‏34):
اين مايه مباهاتِ صانع اعظم، چنان بازيگوش شده كه همه تعهّدات گذشته را ازياد برده و در ميدان گستاخى، به رقابت با سلطنت قديم لمْ‏يزلى پرداخته و پرده حياء را دريده و نوازشگر بزرگ را فراموش نموده و خود را خدايگان روى زمين معرّفى كرده و لباس استبداد پوشيده و اداى اميرالامراء را در آورده و كفران نعمت‏هاى عزيز مى‏كند.
3- وَ كانَ الْاِنْسانُ عَجُولاً (اسراء11):
شكيبائى را پيشه كن، كه قافله عجولان، به منزل مقصود نرسد و در تعجيل، خوف افراط و تفريط آيد و برنامه‏ريزى‏هاى كارآمد به كنار رود.
4- وَ كانَ الْاِنْسانُ اَكْثَرَ شَىْ‏ءٍ جَدَلاً (كهف‏54):
فرزند آدم و حوّا، ذاتاً اهل دعوا و درگيرى مى‏باشد و از پذيرش قطعنامه‏هاى سماوى، سر باز مى‏زند و حتّى با خالقش نيز به مرافعه مى‏پردازد و ميانه خويش را با رفيق اعلى‏، برهم مى‏زند و غربت و خفّت آينده‏هاى دوردست و سريعُ‏الوعد را به ترديد و تشكيك مى‏نگرد.
5 - وَ وَصَّيْنَا الْاِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً (عنكبوت‏8):
نيكى به والدين از وصاياى معبودتان بوده و سفارش كهنسالان را به قاطبه جوانان كرده كه هرنوع بى‏مهرى، عقوبت‏هاى سنگينى را به دنبال دارد.
6- لَيْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاّ ما سَعى‏ (نجم‏39):
آدمى بايد تلاشگر باشد و هركس در گرو كوشش خويش است و آثار تحرّكات شما در روزگار بعدى، مشخّص خواهد شد كه به كوتاه مدّت، برنامه داده بوديد يا افق فراترى را منظور كرده‏ايد.
7- اَيَحْسَبُ الْاِنْسانُ اَ لَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (قيامت‏3):
آيا به گمانت كه چون بر گور شدى، همه چيز به پايان رسيده و قيامِ دوباره از قبر، ناممكن است؟ هرگز! مپندار كه ساخت دوباره اسكلت تنت، براى خدايت، كارى دارد آيا نمى‏دانى كه براى يك معمار دانا و كاردان، تخريب متعدّد بناها و تأسيس دوباره آنها، امرى عادّى و بى‏تكلّف است، چه رسد به صنعتگر قهّارى كه در هر ثانيه‏اى، ميلياردها خلق گوناگون را به جهانيان، عرضه مى‏دارد.
8 - اَ لْاِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِه‏ بَصيرَةٌ (قيامت‏14):
خودت مى‏دانى كه چه كاره‏اى! هرچند مبلّغانت برايت تبليغ كنند. بالاخره، در خلوت دل به تهاجم وجدانت مى‏نشينى و پريشان‏حال مى‏گردى، واى بر آن روزى‏كه، لباس‏هايت را مرده‏شُوى در مى‏آورد و پرده‏هاى اسرارت فرو مى‏ريزد و پرونده‏هاى بايگانى شده در مراقبت‏هايت، رو مى‏گردد و در حشرِ اوّلين و آخرين، تمامى آشنايانت بر شكست پوسته‏هاى دروغينت مى‏خندند و ملعبه همگان مى‏شوى!
9- فَلْيَنْظُرِ الْاِنْسانُ اِلى‏ طَعامِه‏ (عبس‏24):
به تغذيه‏ات بها بده و بدان كه به غير از روغن حيوانى، زعفران، گلاب، خلال بادام، پسته و سفره‏آرايى، چارچوب‏هاى تعيين‏كننده ديگرى هست كه هر گونه بى‏توجّهى به آنان، خسارت‏بار بوده و جرّاحى‏هاى اخلاقى و روانى چندى را بر مى‏گزيند كه اگر اهمّيت لقمه را در سعادت نسل بدانى، حاضر به معاملات نامشروع و زودگذر نمى‏گردى و خوارى دائمى را به سفره عزيزانت نمى‏برى.
10- يا اَ يُّهَا الْاِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ (انفطار6):
متن خطابيّه فرمانده كلّ گيتى به حاضرين در محشر: اى كسانى كه از لهيب عذاب عظيم به فغان و فرياد آمده‏ايد، آيا گفتار مرا در صحيفه‏هاى ارسالى سبك مى‏پنداشتيد و چنين وقايعى را ناممكن مى‏خوانديد و حالا كه به سرزمين وامصيبتا داخل شده‏ايد اين‏گونه جزع و فزع مى‏نمائيد، اكنون ديگر پل‏هاى بازگشت، به خرابى رفته و مسير مقابل، غير ارادى مى‏باشد.
11- اِنَّ الْاِنْسانَ لَيَطْغى‏ (علق‏6):
آگاه باشيد كه بناكننده اين يك مشت پوست و گوشت و استخوان مى‏گويد: اگر به اسب سركشِ خودخواهى بنشينى، به زمينت مى‏زند مبادا كه اسير پَرهاى طاووس خيالت شوى و به رنگ‏هاى پر زرق و برقش، مبهوت گردى كه اين مرغ هوا، طعمه صيّاد مكّاريست كه با جلوه‏گرى‏هاى حساب شده به جنگ تو مى‏آيد و سرت را زير آب فنا مى‏كند، در همان نخستين خواهش القائى، بِايست و پا بر روى مركب خودگرايى بگذار و عواطف معنوى خويش را جريحه‏دار ننما.
12- وَ قالَ الْاِنْسانُ مالَها (زلزال‏3):
آيا آماده دريافت خبرهاى ناگوار هستى؟ آيا آمادگى استماع اخبار زلزله را دارى؟ آيا مى‏دانى كه قرار است پروردگارت، همه اين سازه‏هاى قديمى را ويران كند و در ساختار جارى، تغييراتى بدهد؟ بلى، آنچنان ضربه‏اى بر معاصرين زلزله‏هاى فوقِ ريشتر نهايى عالَم، مى‏خورد كه چون مستان مُسكرنوش، بى‏اختيار به اين سو و آن سو مى‏روند و ريشه‏هاى مودّت متقابل را مى‏سوزاند كه در هيچ خوابى، نديده‏باشى و در كتابى، معاينه ننموده و از كسى، نشنيده و آينده‏نگرى، پيش‏بينى نكرده باشد.
13- اِنَّ الْاِنْسانَ لَفى‏ خُسْرٍ (عصر2):
آقاى متشخّص! از هرجا كه محكم‏كارى كنى، از مركزيّت عمرت، هرز روى ادامه دارد. جناب متمدّن! هر قدمى كه در تسخير محيط زيست خود بردارى، باز هم در كوير بربريّتى. سركار عِلّيّه! هر چه در تقليد از قافله مُد، دوان شوى در مهمّات حيات، دچار سوء تقديرى. اگر اين فراز تربيتى و پرورشى مصحف شريف را تابلو كنيم و در خانه و اماكن اشتغالمان نصب نماييم، شايد به فكر علاج شويم و ستون‏ها را از ويرانى برهانيم و بيمه‏اى به سرايمان گيريم و مبحث كلّى اين برگزيده لاهوت، در عطف به اين مسأله است كه چون زيربناى تعيّش، فانى، فرعى و فصل‏بردار است، هر نوع فعّاليّتى، تابع قوانين مرجع مى‏باشد به عبارت ديگر، استعداد و ظرفيّت ما تحمّل فشارها و ارتعاشات فيزيكى وارده را ندارد و هر گونه خودسرى و افزون‏طلبى، موجبات انفجارهاى ناگهانى را در سقف، سطح و محور تقويممان، فراهم مى‏آورد و بصورت سكته و سرطان در جسم، بى‏حوصلگى و افسردگى در روح، ورشكستگى در مال، انحطاط در كانون خانواده، عدول از تعهّدات اجتماعى، پريشانى و سردرگمى در فرهنگ، جنايت در جامعه، خيانت به همنوعان و گريز از آواى الهى، عينيّت مى‏يابد. بنابراين به مقدارى كه نسبت به چنين هشدارهايى، احساس خطر مى‏كنيد به مراقبه برخيزيد و محاسبه دائمى داشته باشيد و تن به امواج اكثريّت ندهيد و در اوقات اجابت، با خلوص نيّت عرض حاجت نماييد، تا هر چه زودتر به غيبتى كه محصولش، زيان و ضرر نژاد آدميان است خاتمه دهند
منبع : كتاب باراني در كوير سوخته
اثر: آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي

پايبندى به اصول‏

**********************
دين‏مدارى مى‏كنم بـا نـامِ تـو************* بى‏قــرارى مى‏كنـم در يـادِ تـو
اى همه دين و دلـم يكسر شده‏************* عـاقـبت بـر جـان مـن آذر زده‏
شاخصِ كـوى ولى، راهِ منـست‏ ************* پرچـمِ حَبلُ‏المتـين، دادِ منـست‏
من به آئينى روم كـو حقّ محض‏ ************* راشـد و مـرشد بُوَد هنگام قـبض
مجموعه باورداشت‏ها و عملكردهاى ريشه‏اى و درونى را دين مى‏نامند و ديون اصلى و هميشگى را در تمامى فرازهاى حياتى، شامل مى‏شود و هركسى به راهى متعهّد است كه در قبال آن با همه وجود احساس مسئوليّت مى‏كند و به پايش هزينه‏هاى هنگفتى را مبذول مى‏دارد. در تاريخ بشر، اديان و مذاهبِ ساختگى، فراوان بوده و هر يك، دم از فلسفه‏اى مى‏زنند و فرضيه‏هايى را به خوردِ پيروانِ خود مى‏دهند امّا از بين مكاتب موجود، هركدام كه وصل به حق‏تعالى‏ باشد اعتبار و اهميّت پيدا مى‏كند زيرا كه انسان، دست‏پرورده خداى خويش است و تمامى ابعاد وجودى او در ساختار مشخّص و معيّنى تنظيم شده كه چنانچه سرِ سوزنى جابه‏جا شود انعكاسى وخيم، منفى و مخرّب بر جاى خواهد گذاشت كه ممكن است نسل‏هاى بعدى را در شعله‏هاى آتش قرار دهد و رهايى فرزندان سرگردان را ناممكن سازد. پس بايد به برنامه‏ريزى‏هاى حكيمانۀ مديريّت عالَم رضايت داد و بر تعهّدات روزگارِ قبل پايدارى نمود تا در هر دو سراى فانى و باقى، سرنوشتى آرام و آسوده داشته باشيم. اينك نظرات مصلحانۀ شارع مقدّس را پيرامون مسأله ديندارى تعقيب كرده تا از آزمايشات اعتقادى و اجتماعى به سلامت و سعادت خارج شده و بر سفره كريمانۀ معبودى، تغذيه پاك معنوى و معيشتى را اقتباس نموده و از تعرّضات دائمى شياطين حيله‏گر و مكّار، در امان باشيم و بر مسير تعقّل و تفكّر، ايّام جارى را سپرى كنيم.
1- مالِكِ يَوْمِ الدّينِ (فاتحه‏4):
روز شكوفايى دين، فرداست كه صحنه از رقباى كاذب، خالى گشته و پرچمِ لِمَنِ الْملُكُ الْيَوْم در روزگار بى‏پايان به اهتزاز در خواهد آمد و مصدر تحكّمات، وجودِ اعظمِ ايزدى مى‏باشد و مرجع تظلّمات، قاهر يكتا خواهد بود و گرچه در پايانِ زمان، پيش‏پرده‏اى از حكومت حقّه به نمايش در مى‏آيد امّا در مقايسه با عظمت و گستردگى معاد، چند صباحى را بيش، شامل نمى‏شود و عجايب ديدنى و اكابر شنيدنى را در ديار بعدى ملاحظه خواهيد كرد.
2- اِنَّ اللّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدّينَ فَلا تَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (بقره‏132):
اين بارور كنندۀ شماست كه استحقاق تعيين راه را برايتان دارد. چرا به زير بيرق همنوعان خود مى‏رويد كه مثل خودتان، ديروز آمده‏اند و امروز در جهلِ مركّبند و فردا بى‏اختيار، دارِ فانى را ترك مى‏گويند؟ به خيل موحّدان بپيونديد و خطوط دروغين و تصنّعى را ترك گوييد!
3- وَ يَكُونَ الدّينُ لِلّهِ (بقره‏193 ):
با شعبده‏بازان حرفه‏اى كه با چشم‏بندى‏هاى ماهرانه، كاه را با كوه، عوض مى‏كنند و كلاهِ گرايشات شيطانى بر سرتان مى‏گذارند مقابله كنيد و سنگر مبارزه با جادوگران اهريمنى را كه با القاء شبهات، ذهنتان را نسبت به عبوديّت رحمانى، خراب مى‏نمايند ترك ننماييد كه حكم الهى، پاينده، پايدار و پابرجا خواهد بود.
4- لا اِكْراهَ فِى الدّينِ (بقره‏256):
به زورِ شمشير و نيزه، به آئين حنيف وارد نمى‏شويد زيرا كه خطّ خداوندى، فطرى و ازلى بوده و هيچ‏گونه نيازى به فشار و تهديد نمى‏باشد چرا كه وجدانگاه نهانى و نهايى بنى‏آدم است.
5 - وَ ادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ (اعراف‏29):
وجودتان را از هر نوع شائبه‏اى پاك نماييد و خالصانه در محراب قرار گيريد و مخلصانه به طرح حوائج بپردازيد و خلوص را در فرائض، حفظ نماييد تا پاسخ رسا و صريحى از ناحيۀ لاهوت دريافت داريد و از اقامه كلام با مخاطب ناپيدا، خسته و ملول نشويد.
6- لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه‏ (توبه‏33):
پيغام‏رسانان امين را با معاجز، براهين و اسناد رسمى فرستاده تا جنگ هفتاد و دو ملّت، همه را عذر بدانى و لواى صَمَدانى را با ضماير روشن خويش بپذيرى و نسبت به روند عمرت بى‏تفاوت نباشى.
7- ذلِكَ الدّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فيهِنَّ اَنْفُسَكُمْ (توبه‏36):
تنها نظام ماندنى در عرصۀ آفتاب، انتظاميست كه آفريدگار كبير، بعنوانِ شريعتِ حقّه، ابلاغ كرده و همگان را به فراگيرى آن، فرا خوانده و هر نوع امتناعى را ناصواب خوانده.
8 - وَ اِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ اِلى‏ يَوْمِ الدّينِ (حجر35):
شياطين انسى و جنّى ، تا برقرارى نظم نوين آفرينش، ملعون، مطرود و مخذول دستگاه جبروتى بوده و لحظه‏اى از تيرهاى رجمِ ملائكِ تير انداز، در امان نخواهند بود. پس هشدار! اى عزيز از اين‏كه تمايلات و توجّهات تو بسوى ابزار و اسباب اهريمنى چرخش كند.
9- وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدّينِ مِنْ حَرَجٍ (حج‏78):
اين شجرۀ طيّبه در غدير خم، محكم گرديد و تمام نيازمندى‏هاى آحاد جامعه انسانى، در شاخ و برگ آن تعبيه شد و با خون بهترين‏هاى خلقت، آبيارى گرديد و خالى از نقصان و كاستى شد و تا انتهاى توالد و تناسل بنى‏آدم، هرگز محتاج تبصره‏ها و تحشيه‏ها نخواهد بود و هركس بگويد قانون ناقصى را در دين يافته صد البتّه كه نقص از خود او مى‏باشد و قادر متعال به قدرت لايزالش، آخرين دين را استحكام تمام داده و بندگانش، كوچك‏تر از آنند كه بخواهند براى اصل و فرعش، حكم ثانويّه و مشابه بسازند.
10- شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّى‏ بِه‏ نُوحاً (شورى‏13):
اين مجموعه محرّمات و محلّلات را كه مشاهده مى‏كنيد، هزاران سالست كه در اُممِ گذشته به اَنحاء مختلف، جريان داشته و مرز حقّ و باطل در ملل سابقه، معيّن بوده و فقط به فراخور مصالح دوران، محدوده‏اش را متغيّر نموده‏اند، پس به ديدِ تمدّنىِ باستانى به آن بنگريد با اين تفاوت كه كارآيى فرازمانى داشته و در انحصار اعصار خاصّى در نمى‏آيد.
11- اَنْ اَقيمُوا الدّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ (شورى‏13):
در اعتلاى مقاماتش بكوشيد و در بين خود، جبهه‏گيرى ننماييد و موضع‏گيرى‏هاى عجولانه و غير منطقى نداشته باشيد كه اختلافات فيمابين پيروان، باعث كسادى آن و رونق بازار مخالفين و خوارى اعضاء مى‏گردد.
12- وَ اِنَّ الدّينَ لَواقِعٌ (ذاريات‏6 ):
حاكميّتِ مشيّتِ يزدانى ، حتمى و گريزناپذير است چه به اقبال جوامع درآيد و چه با سردى آنها مواجه گردد . امّا صاحبِ كرسىِ جَبر با در اختيار داشتن اسباب فيزيكى و متافيزيكى، تصميم مقتدرانه‏اش را عملى خواهد كرد، بهتر آنست كه از درِ رفاقت و تسليم بر آيند كه ابناء آدم و حوّا را قواى مخالفت نباشد.
13- كَلّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدّينِ (انفطار9):
تن‏سوزهاى فردا، با اُسراى خود مى‏گويند : آيا اين شكنجه‏ها دروغ بود؟ آيا مى‏توانيد از چنگال ما بگريزيد؟ آيا پناهگاهى در اين سرزمين محصور هست تا بتوانيد در آن نَفَسى تازه كنيد؟
14- رَاَيْتَ النّاسَ يَدْ خُلُونَ فى‏ دينِ اللّهِ اَفْواجاً (نصر2):
وقتى كانديدایى از تشعشعِ عرش، مأموريّت مى‏گيرد، با ابلاغ اهداف نورانى و اِشعار فرهنگ ملكوتى و اشاعه معالم لايزالى، جاذبه‏ها را مى‏افشاند و خيل مشتاقان ابديّت را به ساحل حكيم اعلى‏ گِرد مى‏آورد و امواج علائق زمينيان را به افواج ملائك سبحانى مرتبط مى‏سازد.
15- لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً (مائده‏57):
از ورود به محافلى كه عقايد شما را تمسخر مى‏كنند اجتناب نماييد كه همسويى با كافران، موجب سوختنِ خشك و تر در وقت نزول عذاب مى‏گردد، مگر اين اختلاط به تقيّه مربوط باشد و يا همگامى، براى نجات ايشان در وقتِ مناسب بوده و مترصّد فرصت‏هاى هدايت گرديد.
16- اِنْ كُنْتُمْ فى‏ شَكٍّ مِنْ دينى‏ فَلا اَعْبُدُ الَّذينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ (يونس‏104):
چگونه است كه مطالب دينى را فناتيك مى‏دانيد و مقلّدين اولياء را مرتجع مى‏خوانيد ولى بانيان مكتب‏هاى شرقى و غربى را كه طبق مدِ جامعۀ آنها زندگى را مى‏آرائيد و با مدل بيگانگان، مراوده مى‏كنيد، نيكو مى‏پنداريد؛ در حالی‏كه از ديروزشان بى‏خبريد و فردايشان را روشن نمى‏يابيد و امروزشان نيز در رقابت با ديگران قرار دارد. آيا تاكنون هزاران مدّعىِ تجدّد نيامده‏اند كه كار قبلى‏ها را نقض نكرده باشند؟ آيا جايى براى عبرت‏گيرى نيست؟
خداوند تبارك، ما را از فتنۀ مسالك بشرى برهاند و حلقه‏هاى امتحان را به مستضعفين حقيقى بفهماند، تا اسير جريانات مقابله با تقديرات سرمدى نشويم و آمادۀ استقبال از نماينده ربوبى باشيم و نخوت غيبت را از خويش دور نماييم تا وسيله‏اى براى تداوم عذاب كنونى نگرديم و الطاف ربّانى را از كف ندهيم.
منبع : کتاب بارانی در کویر سوخته
اثر: آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی

مقدّمه‏ کتاب بارانى در كوير سوخته‏

اثر آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی
اين مجموعه، تفكّراتى است توحيدى كه به سياق آيات الهى مى‏نگرد، اقلام غيبى را رايزنى مى‏نمايد، مباحث قرآنى را به عينك عرفانى مى‏سپرد، مسائل ماوراء را از آنتن جامعه‏شناسى مى‏گيرد، تشنگان عصر خشكسالى را آرامش مى‏دهد، زنگار از وجدان عموم بر مى‏دارد، نگاهى نوين به الواح عتيق مى‏كند، مواعظ قديم را به ترازوى تجدّد مى‏آورد، دريچه واقع‏بينى را به ناظران اجتماعى عرضه مى‏دارد و دروس فرقانى را به اصلاح‏طلبان، تقديم مى‏نمايد. هدف ما، زدودن غبار از افكار عمومى بوده تا با بينشى فراتر از احوال زمان به مندرجات سمائى نگريسته و از مفادّ كلمات ربوبى، بهره گرفته و در ايّام خطير پايانه غيبت، از سقوط در پرتگاه‏هاى هولناك تقويم، رهايى يافته و اوقات شريف را صرف اباطيل نكرده و اثاث معيشت را براى فرداهاى خود ذخيره نماييم. بِسان برادرى كريم، خيل جوانان سرگردان و نگران را مى‏ديدم كه هويّت خويش را فراموش كرده‏اند و به كرانه‏هاى كاذب مكتب‏هاى غربى و شرقى سرازير گشته و دست‏هاى ملتمس و متكدّى را بسوى سردمداران الحاد، اغوا و انحراف، بلند نموده و زبان عطشان را از دهان جوشان به ستايش درآورده كه اشباع كننده‏اى جز نامحرمان ديار ناكسى و نامردان كوى نادرستى نمى‏باشد و در اين مقال، قلبم به تپيدن، مضاعف گرديده و اندرونم را امواج توبيخى احاطه نموده كه واى بر دانايى كه پرده بر ناپختگان ندرَد و وَيْل بر نويسنده‏اى كه با قايق قلم، به نجات غرق‏شدگان طوفان مُدپرستى نشتابد و نهيب بر سخنرانى كه با شهاب موعظه، به دفاع از ناموس اسلام برنخيزد و آنگاه به اقيانوس فرهنگ هدايت، پا نهادم و به غريو وحشتناك تاريخ، اعتنا نكردم و از تهاجم كوسه‏ها و نهنگان نهراسيدم و به صيد مرواريدهاى صحيفه نور پرداختم و به مقدار توان و ظرفم، غوّاصى كردم و به كوچه‏هاى شهرم، متاع دل‏انگيز و بياد ماندنى را آوردم و در بازار شلوغ و پر كالاى عصر، انبانم را خالى نموده و فريادكنان، نهيب بر مستان، خفتگان و مسخ‏شدگان زدم، تا در سايه سكوت و عزلت، عاشقان را سنگر دهم و عارفان را حَبلُ‏المَتين داده و پيوندى گسست‏ناپذير را بين خالق مهربان و مخلوق حيران، پُل زنم و يارانى را براى فرماندار هستى، گِرد آورم و مجموعه مشاغل حقير، در اين دوران سنگين و سخت، در مثلّث مقدّسى دور مى‏زند كه باعث روسفيدى كَلب آستان اهل‏البيت خواهد گرديد:
1- جلب توجّه مردم به مبانى عادلانه دين حنيف كه ميراث واقعه عظيمِ بعثت محمّدى مى‏باشد.
2- تطهير مذهب از شائبه‏ها و شبهه‏هايى كه تبصره‏هاى نارواى دنياطلبان ، بر آن آويخته و موجب لوث شدن زحمات بانيان گرام سنّت و سيره شده‏اند.
3- عيان نمودن معجزات مكتومه كه در قصص انبياء و مَشى اولياء متجلّى شده و اِشراف به آن در بسط علائق معنوى، مؤثّر خواهد بود.
كلام ما، توجيه بيان سرمدى است كه مى‏گويد: تِبْيانًا لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ و نيز : لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ اِلَّا فى‏ كِتابٍ مُبين، يعنى اين كتاب، اُمُ‏الكُتب است و مرجع بشريّت در هرچه مى‏جويند و مى‏طلبند و مى‏خواهند. پس فقراتش، دارو، درمان، مسكّن، مُصلح، مكمّل و مقوّى است، به شرط آنكه با تمام وجود در اختيارش قرار گيرى و تلفّظ و تكلّم، همراه با تقبّل و تعهّد باشد و در اين‏صورت، اجتماع مسلمين، بى‏نياز به پزشك، پليس، قضاء، محكمه، زندان و قفل و بَست مى‏باشد و البتّه اين مسئوليّت به عهده جانشين منصوص خداوندى است كه در عهد او، ظلم و ستم، تجاوز و تعدّى، تهديد و زورگويى، بى‏عدالتى و حق‏كشى و تزوير و رياكارى، رخت بربسته و مدينه فاضله‏اى كه هر نبى در آرزويش گفت: وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُون، شكل مى‏گيرد و دولت حقّه كريمه مطلقه، به اهتزاز در مى‏آيد و اهل آسمان و زمين، خرسند مى‏گردند و فعلاً، فعّاليّت ما آنست كه گرفتاران نقاهت‏هاى روحى، جسمى، اخلاقى و اعتقادى را به منبع لايزال فرقانى، سوق داده و تمدّن خداساخته جاودانه را اعتلاء دهيم و با معالِم ملكوتى آن، اذهان عامّه را تنوير داده و از گرمى تنور شياطين بكاهيم. به اميد آنكه دفتر كائنات، از انزوا درآيد و بر كرسى اجرائيّات قرار گيرد كه وظيفه هر گرويده، ايجاب مى‏كند تا مدافع حريم وحى بوده و با همه توان به تبليغ مضامين ربّانى بپردازد.
بخش ديگر كتاب - بارانى در كوير سوخته - اختصاص به اشعارى دارد كه سروده تنهايى و گوشه‏نشينى بوده و زمزمه‏هاى ناخواسته‏اى در دل تاريكى‏ها و خلوت‏هاى من مى‏باشد كه شايد با معادلات ادبى رايج، تطبيق نكند و به جداول هنرى، وفق ندهد! امّا، گوياى دردهاى كهنه و آشناى رنج‏كشيدگان بوده و نتيجه تابش فيوضات متبرّكه مى‏باشد كه بى‏اختيار، مرا به قلم و كاغذ رسانده و جوش و خروش نهانى را به جملات منقوشه، مبدّل ساخته و همين نازيبايىِ مصرع، اشك‏هاى بسيارى را جارى كرده و ناهمخوانى ابيات، مانع پرواز مرغ دل، به چمن‏زار ياران نگشته، تا آنجا كه در محافل گذشته، سيم‏ها را متّصل كرده و حجاب‏هاى جهالت را كنار زده و اسباب اجابت را فراهم كرده و معرفت لازمه را به حضّار داده تا از حصار مادّيّات، خارج گشته و در عرصه اِرْجِعى، گشت و گذارى داشته باشند. به هر ترتيب اگر در تركيبات شعرى آن، به موانع و يا نارسايى‏هايى برخورد نمودند، مى‏توانند با هماهنگى نوارهاى جلسات عمومى دعا و توسّل، از سوز و گداز آن رشحاتِ قلوب مجروح، كام گيرند و جگرهاى سوخته را حال دهند.
لازم به تذكّر است كه متون كتاب مذكور، طىّ ماه‏هاى ماضى، بصورت مقالات هفتگى در اختيار شاگردان و علاقمندان نهضت علمى و قلمى تشيّع، قرار گرفته و مورد استفاده مؤمنين و مؤمنات، واقع گشته و در فتنه‏هاى عقيدتى، موجب بقاء و دوام بيعت واصلين با مكتب منوّر ائمّةُ الهُداة المَهديّين گشته و ناگفته هويداست كه تبليغات قرآنى ما، تأثيرات بسزايى در جذب نسل نو به فرمول‏ها، فرضيّه‏ها و توصيه‏هاى عرفانى و اخروى داشته، بطورى كه در عريضه‏ها و نامه‏هاى اين قشر وسيع جامعه، مشهود بوده و باعث خوشحالى و تشويق اين ذرّه از يك سو و خجلت و شرمسارى اين گنه‏كار از سوى ديگر شده و خداى را به مقرّبان درگاهش سوگند مى‏دهم! تا از اين‏گونه توفيقات كم‏نظير به اين فقير دربار احدى مرحمت كرده تا آمر عملى به معروف باشم.

« به اميد خدمتگزارى فراتر در آستان بیكران حضرت حق، جلّ جلاله »
خرداد 1379