۱۳۸۷/۰۱/۱۱

مدعيان مهدويّت

بر اثر تطاول زمان و تكاثر بداء، مدّعيان مهدويّت در رَسته‏هاى مختلف، فراتر مى‏شوند؛ تاجائى كه امروز شاهد دعاوى تأثّرانگيزى در اين باره هستيم. سر و صداهاى فراوانى را مى‏يابيم كه منجيان دروغين و مصلحان طمعكارى را نشان مى‏دهند كه بخاطر هوسرانى‏هاى گذرا و زياده‏خواهى‏هاى مكروه، قداست قائم موعود را لوث كرده و انتظار را به هرج و مرج مى‏كشانند. وعده باستانى پروردگار در وجود كانديدايى تجلّى يافته كه سلّولهاى مقدّسش، توليت عظماى كائنات را تداعى كرده و ظلّ‏اللّهى او در تمامى ابعاد ولايتى، مشهود مى‏باشد.
پس چگونه يك فرد عادّى معمولى مى‏تواند اذهان را مشوّه كرده و با تردستى‏هاى ناجوانمردانه، ادعاي نيابت و ارتباط با او را كند و يا خود را وليّ امر معرفي كند و به افكار عمومى تلقين چنين داعيه‌هاي سنگينى كند؟ مى‏بينيم كه در فلان جا، كسى ظاهر شده كه : من پيامبرم! در جاى ديگر، شخصى ظهور نموده كه : مهديم! يا مي‌گويد ماموريتي از طرف ايشان دارد! خود را نايب آن منجي موعود مي‌داند! يا بطور مضحكي ستمكاري و ماجراجوئي خود را مهيّا كردن شرايط ظهور مي‌خواند! يا منافقانه، تبليغ منفى كرده كه با آن وديعه ي سماوى در ارتباط است!
يا از ايشان، دستخط دارد و يا در كنارش عكس گرفته! آري؛ نخوانده‏اند متن روائى در اين باب كه در غيبت كبرى، هر كه بگويد آن ارباب عرشى را ديده‏ام، بايد گفت اى دروغگوى خائن! مَنِ الدّعِىَ المُشاهَدَة فَكَذِّبُوه! وقتى كه ديدن را نفى كرده، چگونه آثار آن مشاهدات را مى‏توان باور كرد؟ و يا افرادى كه به نام آن قدّيس لاهوتى، تجارت كرده و از راه‏هاى مختلف، شكم‏چرانى مى‏كنند و خاطر منتظران را مكدّر مى‏سازند.
سؤال مطروحه در اين ايّام آنست كه : آيا مُبلّغ خليفةُ اللّه مى‏تواند مادّى‏گرا و پول‏پرست و قدرت‌طلب و ديكتاتور باشد در حالى كه آن وارث حنيف علوى، رافض دنياست؟
آيا نبايد ثبت عمل با سند جبروتى بخواند؟ در باب كيفيّت زندگى صاحب الامر، احاديث بسيارى داريم كه لباس و خوراك و معيشتش همانند پدرش علىّ مرتضى است. پس فريادگرى براى او از لباس‏هاى فاخر و بيوت طاغوتى و كاخهاي ستمكاري و سفره‏هاى رنگين و اِعاشه ي فرعونى، معقول و مقبول خواهد بود؟
بر ما كه خستگان غيبتِ نشأت گرفته از نكبت هستيم، فرض است كه زمام خود را به هر ندائى نسپاريم و بيعت فطرى را با هر موجى، كدر ننمائيم و عطش درون را با آبهاى آلوده، برطرف نسازيم؛ گرچه خداوند به حكم : وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَل ، حقيقت انتظار را حفظ مى‏كند و والى سرمدى را از آفات روانى و عصبى و احساسى زمانه، نگه مى‏دارد و به قاعده ي : اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُون چشم‏براه ظهور را كورى نمى‏دهد و عينك لَرادُّكَ اِلى مَعاد را از ديدگان عاشقان مهدى موعود، دور نمى‏گرداند ولى به نصّ اَلمُؤمِنُ كَيِّسٌ، زيرك بودن، شرط بقاء در كوره آزمايشات است و آشنائى با حيله ي مكّاران، حكمت تداوم در مسير بقيّةُ اللّه خواهد بود تا كه اين لحظات پايانه به انتها رسد و مالك الرّقابِ گيتى، اذن ظهور نماينده خود را صادر كند و بندهاى مصيبت و معصيت از دست و پاى گرفتاران عصر حيرت، باز شود.
اثر آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي

۱۳۸۶/۱۲/۲۷

پايان كار 1386 - بيلان محاسبات يك‏سال و كاوشى در 365 روز و شب‏

1 - تاكنون چند تحويل را به ياد داريد كه بى‏تفاوت از دقايقش گذشته‏ايد؟ 2 - در آلبوم خاطرات خود، چند نوروز را ثبت كرده‏ايد كه ناشاد و ناكام و ناخورسند بوده‏ايد؟ 3 - وقتى به پشت سر مى‏نگريد؛ چند عيد را به ياد مى‏آوريد كه سرمست از شادى و طراوت و رضايت بوده‏ايد كه همه چيز را براى خويش مهيّا مى‏ديديد؟ 4 - آيا تغيير فصل، به خودى خود، داراى فضائل و مكارم است هرچند كه بى‏محتوا و بى‏مسمّى باشد؟ مثلاً انتظار ما از بهار، باريدن باران و پوشش سبز طبيعت بر درختان و مفروش شدن زمين به گياهان مختلف است؛ حال اگر فروردين، همراه با خشكسالى باشد و قيافه پائيزى داشته باشد؛ باز هم به وقت ورود به آن، سرود پيروزى مى‏نوازيم؟ 5 - آيا تا كنون به قبح برخى افعال رايج در اين زمان، واقف گشته‏ايد؟ وقتى كه لبهايى براى خنده مى‏شكفد و در همان حال، چشمهايى براى گريستن جمع مى‏شوند؛ دستهايى براى كف زدن بر هم مى‏خورند و انگشتهايى براى تأثّر، ميان دندانها، گزيده مى‏گردند؛ لباس‏هاى تازه‏اى بر تن مى‏روند و تن‏هاى بسيارى به ميان گورها مدفون مى‏گردند؛ سفرها آغاز مى‏شود و مسافرينى در ترمينال‏هاى ذلّت و نكبت، جاى مى‏گيرند؛ يكى به مُد، منزل‏آرايى مى‏كند و ديگرى به ضربت سيلى، روى خانواده‏اش را سرخ نگه مى‏دارد؛ يك‏جا آهنگ طرب، فضا را پر كرده و مكانى، نفيرِ نى، به در و ديوار، غبار غم پاشيده؛ بر زبان بعضى‏ها زمزمه است كه صدسال به اين سالها و در چهره ي خيلى‏ها، اين تابلو، نمودارست كه اى كاش مى‏مُردم و چنين روزگارى را نمى‏ديدم؛ تيك تاك ساعت، به شمارى، تبريك مى‏گويد و به گروهى، تعزيت؛ در يك سوى اين كره خاكى، براى حيوانات، بيمارستان و فروشگاه و مراكز تفريحى و آموزشى وجود دارد و در بخش ديگر دنيا، آدم‏هايى مشاهده مى‏شوند كه نام هيچ نوع غذايى را نمى‏دانند و قيافه ي خوراكيها را به جا نمى‏آورند و در مرگ تدريجى به سر مى‏برند. 6 - دعاى تحويل سال را چند بار خوانده‏ايد؟ آيا معانى آن را مى‏دانيد و مفاهيم كلّى فقراتش را درك كرده‏ايد؟ چه رابطه‏اى بين « مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصار » و روز آغاز سال نو وجود دارد؟ آيا ارتباطش درين موضوع نيست كه انقلاب بايد همه جانبه و چند بُعدى باشد؟ يعنى حالا كه زمستان تمام شده و موسم بهار آمده؛ خشونت سرما با هر نوع خشونتى به پايان رود و لرزش بدنها كه معلول يخبندان است با هر شكل ترس و لرزى كه مأثور تهديدها و تعقيبهاست مأمن مردم را ترك نمايد؛ تو كه انتظارت از بهار، خرمّى و نشاط است؛ پس خُلق و خويت را نيز بهارى كن تا كام دائمى از فصل جديد بگيرى و بر ديگران نيز لذايذ را حرام نكنى و لذا در دعاى وارده در وقت حلول سال مى‏خوانى كه بارالها، همان‏طورى كه به فاطريّتت، فصل مردن گياهان و خفتن درختان را بردى و روزگار غنچه و شكوفه و عطر رياحين را احياء نمودى؛ روح و جسم مرا هم تازگى بده و پرده خودكامگى از چشمهايم بزداى و قلبم را از غبن نفْس، برَهان تا هماهنگ با زمان و مكان، نوگرايى و تازه‏خواهى را درك نمايم و همه چيز را بر پايه حقايق توحيدى بنگرم. اى سياست‏مدار كهن كه در تابلوى « مُدَبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهار » مى‏درخشى، مرا از تدابير ابديّت لاهوتيّتت، بى‏بهره مگردان؛ اى تقويم نگار ازل كه در رنگين كمان « مُحَوِّلَ الْحَولِ وَ الْاَحْوال » هماره دميده‏اى؛ ياريم ده تا انسانى شوم كه در آغاز تشكّل خلقتت، مدّ نظر ربوبى بوده و به آن افتخار كرده و به ديگر موجودات، تفاخر نموده و گفته: « فَتَبارَكَ اللّهُ اَحْسَن الْخالِقين »؛ با امداد غيب، سيرتم را با صورتم، همسان نما تا به ظاهر، بشر و به باطن، درنده نباشم كه حيوانات را عيدى معنا ندهد.
پس اى سالك سبيل الهى، بهترين ادعيه در تمام ايّام و ليالى سال، همين دعاست كه اكثراً فقط در وقت تحويل سال مى‏خوانند و آن هم تلاوت معدود و ظاهرى در حالى كه حاوى كلّيّاتى از مراتب علمى و عينى فيوضات جبروتيست كه محصول رياضتهاى برگزيدگان عرش بوده و حاصل مناجاتهاى امامان آسمانى مى‏باشد كه همسو با كلام مالك حيات و ممات، طنين در ضماير آدمى انداخته؛ « لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فى اَحْسَنِ تَقْويم » و كپى بر فطرت داده؛ « حَوِّلْ حالَنا اِلى اَحْسَنِ الْحال »؛ كه عيد واقعى، روزگارى است كه در آن، هول و هراس نباشد و وجدان بر اجتماع، سايه انداخته باشد و يكرنگى به جامعه، شور و هيجان داده و آبادى دلسوزى و آبادانى همدلى را به نسل حيران و سرگردان كنونى، ارمغان دهد.
از نوشته هاي پيشين آيت الله بروجردي
منبع : كتاب حكيم

۱۳۸۶/۱۲/۱۳

سلام بر پيامبري كه فريادش مساوات است


28 صفر روز پيامبر است ، وقت اداء احترام به نبيّ مكرّم ، او كه پدر ماست ، در آخرين منبرش فرمود : اي مردم ، آنچه خوبي و كرامت بود به شما آموختم و تمامي بدي ها و زشتي ها را به شما ، نماياندم ،يعني اگر خوبيم ،از بركات نبوي است و اگر بدكاراني در جامعه ، مشاهده مي شوند از عوارض روگرداني از تمدّن آسماني مصطفوي است ،در همان منبر فرمود : اي مردم حسابرسي خدا ، بسي سخت و سنگين است و مراطاقت چنين بازخواستي نباشد ، فلذا هركه مطالبه اي دارد برخيزد و جلو بيايد و همين جا احقاق حقوق خويش كند . آيا ما شجاعت پس دادن عواقب اعمالمان را داريم ؟ آيا مردِ پاسخگوئي به كردارمان مي باشيم ؟ اگر ايمان به معاد داريم و پذيرفته ايم كه حساب و كتاب حّق است. و صراط و ميزان واقعّيت دارد . پس برخيزيم و دل را از تمامي حقوق و عقوق ، بشوئيم و روحمان را از آفات نفساني آزاد نمائيم كه اِشتغال ذمّه ، مانع پرواز در نماز ها و سدّ راه رستگاري خواهدبود . اينك با هم به سفير كبير عرش ، سلام دهيم و در سوگش بناليم ، كه سلام بر پيامبري كه فريادش مساوات بوده ، شعارش وحدت و سفارشش به جود و سخا . اي امّت مرحومه ،اكنون وقت خود سازي در آثار به جا مانده از آن منادي رحمت است ، سنّت محمّدي ،آدمي را به انسانيّت مي كشاند و نَفْس پليد را از وي دور مي سازد و چه تراژدي اسفباري است ،چنان معلّمي با چنين پيرواني ! آيا فراموش كرده ايد در نسخه هاي ما سَبَق ،كه هنگام اداء فريضه ، شخصي از وجود امين اللهي ، سئوال نمود كه تماميت دين در چيست ؟ و آن مبشر لاهوتي فرمود : ( اخلاق ) است ، تا خواست تكبيره الا حرام گويد ، باز سائل فرياد زد : اصل ديانت كدامست؟ و دوباره آن مُنذر وحي ، جواب داد : ( خُلق و خوي نيكو ) و چون ارادۀ نماز كرد سئوال كنندة جسور و تشنه ، فضاي مسجد را به آهنگ غرّاي خود پژواك داد و گفت : اي مُخبر ماوراء ، كليد آئين تو چيست ؟ و باز هم آن يگانۀ دوران گفت : ( اخلاق حَسَنِه )است . پس چگونه ملّتي هستيم كه با چنين سروري ، اعصاب جهودي داريم و احساس بد بيني نسبت به يكديگر و قلوبي مكدّر از همنوعان و دلهائي پراكنده از ياران ، و نتيجة كار ، قطع رَحِم است و ازدياد سكته و وفور بيماريهاي لا علاج و تقليل بركات و ازدياد خشونت ، و در اين ايامِ مخصوص سوگِ آن حضرت ، بخواهيد از خداوند ، دعاهائي را كه ايشان تعليم داده اند و فرموده اند كليد فَرَج در اين دنياست : « اللّهم لا تَجعَلنا فِتنَهً لِلَّذين كَفَروا » خدايا ما را توپ فوتبال در زمين دشمن قرار نده ! و بد خواهانمان را بر سرنوشتمان مستولي نگردان . « اَللّهمّ اجعَل عَواقِبَ اُمُورِنا خَيرا » آفريدگارا ، آيندة ما را مسعود گردان و فردايمان را از چكنم و اضطرار ، رهائي دِه و فراموش نكنيم كه رسالت جبروتي ايشان ، دشمنان بسيار و گسترده دارد ، كه اگر غافل شويم به ورطة « لا» مي رسيم كه همان لائيك است ، مگر نه آنكه كليد ورود به توحيد ، كلمة طيبّة « لا اله الّاالله » است ؟ و مگر نه آنكه براي بيعت با حق تعالي بايستي از مرحلة دلبستگي به اين و آن گذشت ، پس تا ديو مَنيّت از كالبدمان بيرون نرفته ، فرشتة نور و رهائي و روشنائي ، وارد نمي شود ، و ما امروز ، موظّفيم كه هر چه غير خداست از فرودگاه و جودمان ، بيرون بريزيم و ذرّات نهانمان را تطهير كرده تا بتوانيم به خود بباليم كه ميراث بر محمّديم و در قيامت از هرلغزشي در امان بمانيم و چارة « يَومُ الحسره و يَومُ التَّناد و يَومُ الوَحدَه و يَومُ الغربه » را بيابيم .
از نوشته هاي پيشين آيت الله بروجردي