براى عرض دينم سراغ تنها امام آسمانى را گرفتم كه در وطنم خانه دارد و به مشهد رسيدم؛ خيابانها و كوچهها و ميدانها را زير پا گذاشتم و به حياط منزلش وارد شدم. صحنهاى بزرگ را زيارت كردم و خرجهاى هنگفت شده را؛ امّا از تابلوى اصلى موجود در زيارت نامهاش اثرى نديدم كه آمده: ( مَنْ زارَ الرِّضا عارِفاً بِحَقِّهِ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ ). جمعيّت مملو بود و هر كس پى كارى آمده بود؛ يكى درد داشت و درمان مىخواست؛ يكى غم در سينهاش موج مىزد و رهايى مىطلبيد؛ يكى هشتش گرو نُهش بود و كمك هزينه مىجست؛ يكى از تهديد كنندهاى رميده بود و مدافع مىخواست؛ ديگرى به تماشاى كاخ نشسته بود و آن يكى، مات طلاكارىها و سنگبريها و نقّاشيها گشته بود؛ در اين بين مُردههايى را براى طواف آورده بودند تا مثل زندهها، بهانهاى براى رفتن به بهشت پيدا نمايند و من غرق اين درياى تضادها بودم. به واقع من در چه كانالى سِير مىكردم؟ آمده بودم تا خودش را ببينم با او صحبت كنم و دين غبار گرفتهام را با اخذ مشى الهى، خرافه زدايى نمايم؛ امّا امامم را اسير حجابهايى ديدم كه در دوران حيات مباركش از آنها گريزان بود.
در زندگينامهاش خوانده بودم كه سخت ميهمان نواز است و دربانى نداشته تا به واردين محضرش، تحكّم كند؛ عمر عزيزش در دورى از تنقّلات مادّى سپرى گشته بود؛ فقراى شهر را با همه وجود نوازش مىكرد؛ هيچ وقت به قشر كتك خورده اخم نمىكرد و با طبقه پايين شهر، همسويى مىنمود؛ در خانه شخصى او، فلزّى به نام طلا و نقره يافت نمىگشت و هر هديهاى را هرچند سنگين مىبود به طبقه ندار و بىبضاعت برمىگرداند. وقتى زوركى به قصر جبّاران خواندنش با بىميلى و دور از رغبت اجابت نمود و بر تخت فريبنده قرار نگرفت و از عزل و نصب افراد اجتناب كرده و دلى را نشكست و با وجود استقرار در ولايتعهدى معاهدهاى با ظالمى امضا نكرد و دست خونآشامى را نفشرد و در هر فرصتى با تازيانه زبان و طپانچه روان، مكّاران و زراندوزان عصر را از خواب پراند.
او رضا لقب داشت چراكه رضايش آئين بود و تحت هيچ شكنجهاى از تسليم به حق دور نمىگشت؛ نام قشنگش، على است و علوّ مقامش گوياى نزول خدمتگذاران لاهوتى مىباشد. در بين اين همه زائر، چند نفر مخلص يافت مىشود!؟ از آنهايى كه حضرت، از باب درد دل مىگفت: " اگر اهل دلى مىيافتم تقاضاى مرگ از خدا نمىكردم "!
سید حسین کاظمینی بروجردی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر