۱۳۸۶/۱۰/۲۱

پرواز به كربلاء

دنياى بشريّت، همواره شاهد حوادث تند و وقايع تلخ بوده و تاريخ گذشته، گوياى صدمات بليغ بر پيكر انسانيّت است ولى در پيچ و خم زندگى، غبارهاى جنايات، فرو نشسته و مصائب، دچار مرور زمان مى‏گردد و شديدترين جنايات، به فراموشى سپرده مى‏شود. امّا داستانى در خاطرات اوراق بهادار عتيق قرار دارد كه نه تنها از ياد انديشمندان نمى‏رود بلكه هر تلاوت‏كننده‏اى را تكان داده و غيرت هر صاحب‏وجدانى را تهييج مى‏نمايد و همين مسأله باعث تقويت حرّيّت آزادى‏خواهان هر عصر شده. اين حماسه دلخراش را مى‏توان رساترين موضوع تربيتى دانست كه چنانچه در حوزه‏هاى فكرى و حلقه‏هاى فرهنگى، به تجزيه و تحليل رود، خزائنى از آموزش‏هاى قضائى و معادنى از دانستنى‏هاى ادبى را به بار مى‏آورد. به اعتقاد اين جانب، در رخداد انحصارى عاشوراء، نقش‏هاى متضادّ عدل و ظلم - خوبى و بدى - عطوفت و بى‏رحمى - اشك و خنده - ناله و نعره - حقّ و باطل - سفيدى و سياهى - زيبا و زشت - ديانت و سياست - بهشت و جهنّم - خدا و شيطان - دنيا و آخرت - آزادى و اسارت - صداقت و خيانت، كاملاً برجسته و پيوسته است، بگونه‏اى كه مى‏توان ادّعا نمود كه مأخذ تمامى اشياء و اشخاص، به غائله عاشوراء باز مى‏گردد، يعنى اگر به چيزى رسيديد كه مشكوك بود و نتوانستيد به صحّت و سقم او برسيد، به دفتر عاشوراء بنگريد و با توجّه به مُعجمى كه از اصول كلّى خلقت در آن مرقوم است، مى‏توانيد به قضاوت بنشينيد و تسليم نظرات اَصلح شويد. مثلاً رد يا قبول افراد را به چارچوب‏هايى كه در فتنه عاشوراء منقوش گرديده مرجوع نموده و ملاحظه كنيد كه چنين فردى در خصوصيّت‏هاى اخلاقى و انسانى و ايمانى، به چه شخصيّتى در عاشوراء شباهت دارد، به جبهه يزيد گرايش دارد يا با اردوگاه حسينى مطابقت مى‏نمايد و يكى از ابعاد مفاهيم كلام نبوى كه فرموده: حُسينٌ مِنّى و اَنَا مِنْ حُسين، همين مرتبه است كه در قيام مقدّس آن سرور شهيدان، هر سرّى، افشا گرديد و هيچ رازى، ناشكفته نماند و پرده از درون همه فرو افتاد و خطّ مشى هر كسى به مرجع خطوط و عقود، يعنى كتاب كربلاء، محاسبه و مقايسه مى‏شود. بنابراين به ديد يك قيام دينى صِرف، به نهضت اَباعبداللّه، ننگريد كه خداوند او را همچون آفتابى قرار داده كه هزاران نوع انرژى حيات‏بخش و انوار روح‏نواز و تشعشعات متافيزيكى را داراست. پس اى اِسكان‏يافته در سَفينةالنّجاة ثاراللّهى، قدر خود را بدان و زيارت‏نامه خون خدا را با عادات و علائق عاطفى، مخوان كه مجموعاً، تجديد بيعت با قديم‏الاحسانِ لاهوتى بوده و تك‏تك كلماتش، به عينه تابلوى هدايت نسل‏ها و عصرها مى‏باشد و جايگاهش در تمامى مبادى سياسى و ميادين علمى و محاكم قضائى و مجامع تربيتى خواهد بود و جاى بسى تأسّف است كه برخورد بسيارى از گرويدگان، گذرا و ظاهرى و مقطعى و نفْسانى بوده و متعاقباً از اثرات بلندمدّت و دائمى چنين تمدّن و فرهنگ آسمانى، محروم مى‏گردند. اگر بخواهيم در چند سطر، به معرّفى اين كوه سر به فلك كشيده غم‏ها، رنج‏ها، دردها، عبرت‏ها، اندرزها و آرزوها بپردازيم، بايد مكتوب نماييم كه اصول دين، در تمامى پنج فصلش، مختوم به آن است، به اين معنى كه: 1- «توحيد» را با بينش الهى حسين مى‏توان ادراك نمود. 2 - «عدل» را در ذرّات وجود آن امام مظلوم، مى‏توان احساس نمود كه آن عصاره عدالت، براى حراست از حقيقت عدل، در زير زنجيرهاى ظلم، قطعه قطعه گرديد و در مسير هدْم استحكامات استبدادگران، به زير پاى ستمكاران، پايمال شد. 3- «نبوّت» را ميراث‏برى فطرى بود كه خون تمامى پيامبران را در رگ‏هاى بريده‏اش حمايل مى‏نمود و از فرياد انبياءِ عظام، در زير گنبد كبود زمان، پاسدارى مى‏نمود. 4- «امامت» را مُهر ضمانت زد تا در برابر مدّعيان نامرد و سارقان سنگر پيشوايى، عقول و قلوب جوامع انسانى را بيمه نمايد. 5- «معاد» را با ابدان پاره‏پاره خود و يارانش، قيامت مى‏كند و پل صراط را با اسناد مظلوميّتش مى‏لرزاند و بند از بند متجاسرين به تماميّت عدالت، جدا مى‏نمايد و آنگاه در فروع، چهره نورانى و ملكوتى او درخشش كرده و «نماز» را در مناجات آخرش و «روزه» را در خونش و «جهاد» را با استخوانش و «حج» را با تن بى‏كفنش و «زكوة» را با سر بر نيزه رفته‏اش و «خمس» را با دست‏هاى قلم‏شده عبّاسش و «امر به معروف» را با لب‏هاى چوب خيزران خورده‏اش و «نهى از منكر» را با يتيمان تازيانه‏خورده‏اش و «تولّى‏» را با هَلْ مِنْ ناصِرَش و «تَبَرّى‏» را با زينب به بند كشيده‏اش، رنگ و لعاب معنوى و عرفانى و جاودانه داده و اكنون، حجّت بر شما اى حسينيان دهر، تمام گشته كه در هفت آسمان و زمين، جز او پناهى نخواهيد يافت و سايه‏اى غير او، براى رهايى از ظلمات دنيوى و اخروى، پيدا نخواهيد نمود.
كتاب باراني در كوير سوخته
اثر آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي

هیچ نظری موجود نیست: