۱۳۸۷/۰۲/۳۰

روضـه مـادرم:

او خانمی بود ، شایستة بالاترین تعاریف . مادری بود ، الگوی تمامی مادران در هر عصر و نسلی . همسری بود ، مهربان که مهربانی را با اخلاق خود ، ترسیم نموده بود . معلّمي بود ، آگاه به اصول تربیتی. مصلحی بود ،که صلاح دین و دینداری مردم را ارائه می داد . زاهدی بود ، که تشریفات را با همه فریبندگی ، جواب کرده بود. عابدی بود که عبادت را با اقیانوس اخلاصش، معنا می کرد. دختری بود که پدر را مادری نموده و باب تاجدارش ، بر بوسه هایی که به دستانش می زد ، افتخار می کرد و خود را فدائی او می دانست .
و اکنون ، سالگرد مرگ اوست . او در جوانی مُرد ، در حالیکه پسرش را در شش ماهگی ، سقط نموده و بر اثر شدّت جراحات وارده در هجوم لاشخوران بی وجدان ، به بستر رنج و درد افتاده ؛ چهار فرزند دلبندش را غریبانه وداع گفت و در زمانیکه پسر کوچکش ، مادر را ملتمسانه صدا می زد ، مرغ روحش از کالبد مطّهرش ، جدا گردید و چراغ خانه بیت مظلوم مدینه را خاموش نمود.
داستان مادرم ، یک تراژدی غم بارست ؛ هر کس بخواند میگرید و آنکه بشنود می لرزد ؛ او دارای بهترین شجره در توراث است ؛ عالیترین نشان را از انبیاء دارد ؛ تعاریفی که از او جدا شده ، معنویات را شکل می دهد ؛ آنگاه که پدرش ، از ناحیه ربوبی ، مسئولیّت هدایت جهان را به عهده گرفت ، او چون یاری دلاور از پی حمایت سفیر ، منتخب شد ؛ برای بابای عزیزش ، پرستار و خدمتکار و سنگ صبور و مشاوری کارشناس بود.
به اتّکاء او انتظام دینی ، مستقر گردید و بـار ثقیل تعّـهدات را به منـزل مقصود رسانید. بعد از ابتلاء به یتیمی مادر ، روی پای خود ایستاد و طعم تلخ تنهائی را از کام پدر ، دور نموده و همواره در موضع دفاع از آرمانهای باب گرانقدر خویش بود .
تاریخ نگاران در هر زمانی به این نکته ي مبهم می رسند که چرا با آنهمه عظمت و مقام ، با اشدّ مصائب ، بهاران عمرش را به خزان گرائید ؟ مگر با یک شهروند معمولی ، چنین می کنند که با او در آن شرایط خاص و انحصاری انجام دادند . و راز این مطلب در فرمولهای سیاسی می باشد که نقش این بانوی ممتاز در جامعه چه بود و چگونه سیاستمداران را به سیاست الهی ، تنبيه میکرد !
محاربین حق ، بعد از تعویض قدرت ، کانال اصلی و طبیعی را مسدود نمودند و در یک کودتای از پیش طرّاحی شده ، حاکمی را بر کرسی نشاندند و قصد انشعاب در شریعت را نشانه گرفتند و مرکز اصالت و قداست را بایکوت نمودند و به حصر منزل وحی ، مبادرت کرده و بازوان توانمند حیدری را شکستند و در این میان ، یک منادی و مبشر بود که جامعه را هوشیار میکرد و آن ، فاطمه بود که یکّه تاز میدان مبارزه با نامردمان روزگار گردید . اگر شخصيّت ذاتی زهرای مرضیّه را همراه با ذکر عناوین ماورائی در محاسبات جنگ طلبی بدخواهانش قراردهید در می يابید که چه جنایتی بر علیه آرمان عدالت و انسانیّت ، رخ داده و چسان ، خط امتداد استبداد به اوراق تقویم رسیده و خونریزی های وحشتناکی را در بستر زمان و زمین ، ترسیم نموده . در بیدادگاهی ، حوریّة گیتی ، به محکمه رفت که در آن ، موازین لاهوتی به حساب نمی آمد و ملاک در تشخیص مسائل ، نفـوس بی مقـدار و پست بودند که نتیجه ای چنین داد : دخت نبـوی ، محکوم به فنـا گردید ؛ وسیله قتل ، خونریزی های دوران نفاس ؛ ابزار لازمه ، مردم بی فرهنگ و شکم پرست!
دستور کار ، کشاندن علی به مسجد به جهت گرفتن بیعت خلافت از او به نفع خلیفه ي غاصب ؛ بهانه ي تهاجم به منزل مقدس ، ترک جماعت علی و خانه نشینی اعتراض آمیز ؛ شروع کار با دعوت علی به خروج از خانه ، علی بیت الحق خارج نمی شود ، زیرا که همسرش نمی گذارد ، محدّثه ، حافظ ولایت حقّه است ، کانون مشعشعی که عالَم را آفتابی میکند ، اکنون در کام آتش قرار گرفته ، آتشی فرای هیزم و روغن!
آتش کینه های قدیمی ، حرارت شمشیرهای جاهلی ، گدازه های نفاق و خودخواهی ، زبانه های آتش ، خیلی حرفها دارد که به گوش تذکره نویسان ، بگوید ؛ شکستن درب چوبی میخ دار با پای محرّک قیام باطل ، مبیّن آنست که وی با این دو پـا ، منبع وحی را زیـر و رو می کند و حکومت غدیـر را لـه می نماید . کوفتن حریم نبوی ، مجوّزی برای ستمها و غضب ها و هتک حرمت های بعدی شد که در سیره ي امامان آسمانی ، در هر یک از مشاهد مشرّفه ، شاهد وقایع آن بودیم . باری ؛ نگهبان منزل ، عذراء بتول به پشت درب آمد و زبان به موعظه گشود که ای فراموش کاران مگر ندیدید که رسول خدا بی اذن ، وارد این مکان نمی شد حال به خیال تجاوز آمده اید ؛ اما کلمات مام هستی ، گوشهای گرفته و بن بست را باز نمی کند و آنها اصل هدف را که کشتن « اِنسیّه حوراء » بود دنبال کردند و وقتی که دانستند وی در دسترس است درب سوخته را بر روي یادگار جبروت فرو ریختند و میخهای موجود در وسط درب را که کاملاً سرخ شده بود به سینه مادر بی دفاع ، وارد کردند و نالة مهربانترین زن کرة خاکی را به فضا رساندند و همه ما را داغدار زیبا ترین گوهر آفرینش کردند ، درب ، شکسته شد و اوباش بی وطن به داخل منزل ریختند و منتخب خدا را با زننده ترین شکل به کوچه بردند و با ریسمان ارتجاعی به مسجد ضرار کشاندند و به قول خودشان ، رأی علی را در صندوق حکومت ریختند و سنگ جفا را بر گردون ي دین ، نصب نمودند . آری ؛ در شرایطی به سوگ مادرمان نشسته ایم که با همه وجود ، مصیبتهای او را درک می کنیم و غم درونی وی را می فهمیم . خاطرات موحشی از او به یادگار مانده که هر تلاوت کننده ای را متأثّر می سازد ؛ کتک خوردن عزیز دردانه ي نبّی مکّرم ، مسئله ای نیست که به سادگی از آن بگذریم ، شلّاق خوردن او ، موضوع پیش پا افتاده ای نمی باشد که به مرور زمان سپری نماییم ، دستی را که پیامبر می بوسید به امواج تازیانه بسپارند ، جرمی است که که به تاوانش میلیونها ظالم را باید قصاص نمود ؛ کسی که با عمر کوتـاهش جـزء بکّائون ( بسيار گريه كننده ) شود مـایه عبرت می باشد و تـازه ، مـانع گـریه کردنش هم بـاشند و بگویند که تو با نـاله ات ، جنگ روانی علیه شیاطین موجود ، به راه انداخته ای و او را به خاطر گریه هایش از شهر بیرون کنند و به قبرستان برود و در زیر سایه ي درختی ، به تداوم آه و ناله بپردازد و باز به قطع آن درخت ، مبادرت کرده تا جایی برای ناموس خدا نباشد که با پروردگارش ، نجوا کنند .!
اثر آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي

هیچ نظری موجود نیست: