براى خيلىها چنين تصوّرى پيش مىآيد كه ما چه احتياجى به انبياء داريم؟ و اگر پيامبران نبودند چه مىشد؟ پاسخ اين توهّمات را آيات مربوطه و احاديث موضوعه و روايات مندرجه دادهاند. پروردگار متعال در مباحث مختلف فرقانى، به اهمّيت اين مسأله، سخن گفته و بياناتى كمنظير آشكار نموده است. ايزد منّان مىفرمايد: من بر شما قاطبه بشريّت، منّت گذاشتم كه نمايندهاى را از جانب خودم به سويتان فرستادم. فراموش نشود كه از خصائص ناپسند در فرهنگ دينى، منّتگذارى بوده امّا آنقدر مسأله رسالت سفيران حق، پرمحتوا و باشُكوه و ضرورى مىباشد و متأسّفانه مورد بىمِهرى اكثريّت جامعه در هر زمان و مكان قرار مىگرفته كه حضرت دادار، به عنوان زنگ خطر و ابلاغ نعمت، تحت عنوان منّت، به رخ تاريخ مىكشد و اين درحاليست كه سفرههاى پىدرپى و رنگارنگ طبيعت را هرگز به روى ما نمىآورد كه انبوهى از فراوردههاى عنايتى، هدايتى و شرافتى را برايمان چيده و كريمانه بفرمايمان زده و بىحساب و كتاب، مهرورزى داشته، امّا در اين يك مورد، چون كه پاى تماميّت ارزشها و قداستها در بين است مطرح مىكند و نهيب مىزند و بر عاميان ناسپاسگر مىخروشد كه واى بر شما، نمىبينيد اقيانوس موّاج نبوّت را كه چنان امواجى را در آگاهى و آزادگى و آمادگى، ايجاد كرده كه نسلها را از كام شيطان مىرهاند و فصلها را در نوآورىهاى فطرى، ايجاد مىنمايد و نمودهاى اخلاقى و احساسى را مىشكفد. اكنون به فرازهاى تربيتى و پرورشى آيه مورد نظر، توجّه نماييد تا به سرچشمههاى حقيقت نزديك شويد، خدايتان براى شما مريدان ابديّت، كارى كرده كه از آب و نانتان، فورىتر و حياتىترست، او به لطف فرامحيطى خود، پيامآورانى را گسيل داشته كه تابلوهاى هشدارى و اعتبارى را در بستر زندگى عموم، منقوش نموده تا راه را از چاه، تميز دهند و با اين عمل، مانع سركشىهاى فرزندان آدم و حوّا شده تا مماشات متقابل، مسالمتآميز و مطبوع گردد و تعليم را به دست ايشان، اشاعه داد و الفباى ادراك را با نُسَخ جميله كتب عتيق، برافراشت تا از گمراهىها بكاهد و لغزشها را مهار نمايد و تفاوت بين انسان و حيوان كه در بسيارى از امور، داراى مشتركاتند، مشخّص گردد و فرشنشينان خاك خورده، به عرش اعلى پرواز نمايند و در مسابقات فرشتگان، مدالها را جذب نمايند.
در مخاطبه ديگر آمده، اوست كه مناديش، كلام درست را آشكار مىسازد و بر تمامى مكاتب، غلبه مىنمايد و در بخشى ديگر از مصحف شريف، اينگونه از خطّ پيامبرى، پرده گشايى مىنمايد: ما مبشّرانى به ديارتان ارسال داشتيم كه قوىترين منطق علمى را عرضه مىكردند و در كنارشان، اوراق مقدّسى، جلوهگرى مىكرد كه در آن، مجموعه نيازمندىهايتان قرار داشته و جايى براى عطش روحى و جسمى، باقى نگذاشته و ظرف درونتان را از انوار حكيمانه، پُر مىكردند تا سربلندى اشرف مخلوق، حفظ شود و از ندامت بلندمدّت شما، ممانعت گردد.
در آخرين كتاب آسمانى، از برگزيدگان جبروت، قصصى آمده كه مطالعه آنها باعث روشنايى دل مىشود. در زندگانى آن دلسوزان بنىآدم، كوههاى بردبارى و درياهاى استقامت رؤيت مىشود كه هيچ مُصلحى در هيچ ديارى، اينگونه از جان خويش، مايه نمىگذارد و مشابهى در ساير منجيان ماسَبق ندارند. آنها ستارگان ايثار و كهكشان تقوا بودند. تقريباً تمامى آن پيشوايان خداپرستى، در حال انجام مأموريّت، جان باختند و بعضاً به نحو فجيعى از پا درمىآمدند، امّا لحظهاى از فريادهاى عزّتآفرينشان كاسته نمىشد و حاضر به معامله آخرت نمىگشتند و به تعبير سوزناكى از نبىّ مكرّم، اين كارگران بىمزد و مواجب امّت، هر صبح به دعوت ملّتها مىشتافتند و شامگاهان با تنى مجروح و روانى خسته به منزل بازمىگشتند و دوباره با طلوع آفتاب، حركت مقدّس خويش را ادامه مىدادند كه ثمره اين فداكارىها، استقرار اديان الهى در زمين بود و امروز شاهد پيروى ميلياردها نفوس از بيمدهندگان سماوى هستيم و اگر صلح، صفا، برادرى و برابرى در جهان داريم از بركات زحمات طاقتفرساى اين بانيان خير و خوشى مىباشد، تلاش مستمرّ نگهبانان شجره توحيد، در تمامى ادوار و ازمنه، موجبات رشد و تعالى عقلاء و عرفاء گرديده و شرايط بارورى مناسبى را در پهنه گيتى، بهم رسانده و افق زيبايى را در عقائد حقّه، ترتيب داده و چنانچه به تعاريف ويژه رسول خاتم در آئينه وحى بنگريد، ملاحظه مىنماييد كه با چه اقيانوسى از محامد شخصى و محاسن فردى و مكارم درونى، روبرو هستيد آنجا كه خدايش وى را به خُلق نيكو ستوده است و اخلاق را مدار نگاهش مىخواند و خوشخُلقى را شبنم تبسّمش مىداند كه بيگانه با مذهب را آنچنان با خوشرويى مىنوازد كه او از فرط خجلت، سر به زير انداخته و روى ديدنش را ندارد و در بخشى از تصوير ماوراء، وى را مكرمتى عظيم مىداند كه بر هر كوير تشنهاى، ابر بارانزاست و در قسمتى از لوح كبير، از او به عنوان يك تمدّن برتر و پرطراوت، ياد مىشود كه هر جويندهاى را بال و پر مىدهد تا افلاك را سِير نمايد.
در فرازى از منبع لاهوت به ابعاد احساسى و عاطفى او اشارت مىنمايد كه از اخبار پنهانى، با خبرتان مىسازد تا در هنگام استماع آهنگ عذاب، در مقابل عمل انجام شده قرار نگيريد و غرق در طوفان بلايا نشويد. از شاخصهاى وجودى اين سرور مُخبران صَمدانى، آنست كه او همچون همكاران خويش، پايبند تعهّدات معنوى بوده و قدمهاى استوارش، متانت را به ايمانآوردگان، عرضه مىدارد و در صفحه ديگرى از مجلّد منوّر يزدانى، حركات و سَكَناتش را به اين وجه، تفسير نمودهاند كه او منتخب معتبرى است كه خادم تسليم شدگان به پادشاه زمين و آسمان است و در ميدان نبرد با مخالفين حىّ قدير، بىباكانه به ستيز مىرود و پشت معاندين شريعت را بر خاك پَستى مىنهد. پروردگارتان او را مُبصر نظام آفرينش قرار داده و معاونت مجموعه پيچيده هستى را بر عهدهاش نهاده و ما را از هر مدلى، استغناء بخشيده و وساطت جهانشمولى را بر دوشش نهاده كه بندگان را از هر باب، مستغنى مىنمايد و دايره كارپردازيش را عميق و فراخ كرده تا هر نوع موجودى و موقعيّتى را در شبكههايش تعبيه نمايد و يك نسخه همگانى را بر دروازه معرفتش، الصاق كرده - ما اتيكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهيكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا - و گذرنامه بهشت را از آن مدخل، منتشر نموده كه امر و نهى او، ضامن سعادت دو ديار مىباشد و حال، در حدّ فاصل چهارده قرن، مورد تهاجم تمدّنهاى معاصر، قرار گرفتهايم و از رنگ و لعاب مسلكهاى قارچگونه، بسيارى از جوانان خام و بزرگسالان ناوارد، مسموم شدهاند و سرنخ فطرت را از كف دادهاند و ظالمانه به سازههاى نامرغوب و ناصالح مكّاران دوران، تن دادهاند و باعث گلهمندى صانع بىمثال خلقت شدهاند، كه آيا از سرگذشت پدر و مادر اوّليّه، عبرت نگرفتيد وقتى به آنها، رقيب مزوّر و مدلّس را نشان دادم كه با پرچم نيرنگ و سياست، به جاذبههاى توخالى پرداخت و دلهاى خداجويان را ربود و ممنوعات را شاخ و برگ نفسانى داد و محدوده قرب را مخدوش نمود و شما نيز امروز با تيرهاى مردود و مذموم هوىخواهى به دامنهاى آلوده، كشيده مىشويد و صاحبتان يكسره از جايگاه قداست و قرابت، گواه و شاهد خويش را تبليغ مىكند كه كلامش درست، بيانش مفيد، مسيرش نافع و موضعش نجاتبخش است و بدون ذرّهاى انتظارات مادّى و دنيوى، لواى طهارت و شرافت و فضيلت را بر دست گرفته و در طول هزار و چهارصد و بيست و يك سال، دعويش به مرور تقويم، كهنه و منسوخ نگشته و شعارش با وجود تراكم حواشى اغيار، هنوز حرف اوّل را در كلاس خودشناسى مىزند و براهين او مشق دفتر جامعهشناسى بوده و مستدلّاً از آرمانِ ما يَنْطقُ عَنِ الْهَوى، حفاظت مىنمايد و منزلت عبودى را پاس مىدارد.
در فرازى از منبع لاهوت به ابعاد احساسى و عاطفى او اشارت مىنمايد كه از اخبار پنهانى، با خبرتان مىسازد تا در هنگام استماع آهنگ عذاب، در مقابل عمل انجام شده قرار نگيريد و غرق در طوفان بلايا نشويد. از شاخصهاى وجودى اين سرور مُخبران صَمدانى، آنست كه او همچون همكاران خويش، پايبند تعهّدات معنوى بوده و قدمهاى استوارش، متانت را به ايمانآوردگان، عرضه مىدارد و در صفحه ديگرى از مجلّد منوّر يزدانى، حركات و سَكَناتش را به اين وجه، تفسير نمودهاند كه او منتخب معتبرى است كه خادم تسليم شدگان به پادشاه زمين و آسمان است و در ميدان نبرد با مخالفين حىّ قدير، بىباكانه به ستيز مىرود و پشت معاندين شريعت را بر خاك پَستى مىنهد. پروردگارتان او را مُبصر نظام آفرينش قرار داده و معاونت مجموعه پيچيده هستى را بر عهدهاش نهاده و ما را از هر مدلى، استغناء بخشيده و وساطت جهانشمولى را بر دوشش نهاده كه بندگان را از هر باب، مستغنى مىنمايد و دايره كارپردازيش را عميق و فراخ كرده تا هر نوع موجودى و موقعيّتى را در شبكههايش تعبيه نمايد و يك نسخه همگانى را بر دروازه معرفتش، الصاق كرده - ما اتيكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهيكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا - و گذرنامه بهشت را از آن مدخل، منتشر نموده كه امر و نهى او، ضامن سعادت دو ديار مىباشد و حال، در حدّ فاصل چهارده قرن، مورد تهاجم تمدّنهاى معاصر، قرار گرفتهايم و از رنگ و لعاب مسلكهاى قارچگونه، بسيارى از جوانان خام و بزرگسالان ناوارد، مسموم شدهاند و سرنخ فطرت را از كف دادهاند و ظالمانه به سازههاى نامرغوب و ناصالح مكّاران دوران، تن دادهاند و باعث گلهمندى صانع بىمثال خلقت شدهاند، كه آيا از سرگذشت پدر و مادر اوّليّه، عبرت نگرفتيد وقتى به آنها، رقيب مزوّر و مدلّس را نشان دادم كه با پرچم نيرنگ و سياست، به جاذبههاى توخالى پرداخت و دلهاى خداجويان را ربود و ممنوعات را شاخ و برگ نفسانى داد و محدوده قرب را مخدوش نمود و شما نيز امروز با تيرهاى مردود و مذموم هوىخواهى به دامنهاى آلوده، كشيده مىشويد و صاحبتان يكسره از جايگاه قداست و قرابت، گواه و شاهد خويش را تبليغ مىكند كه كلامش درست، بيانش مفيد، مسيرش نافع و موضعش نجاتبخش است و بدون ذرّهاى انتظارات مادّى و دنيوى، لواى طهارت و شرافت و فضيلت را بر دست گرفته و در طول هزار و چهارصد و بيست و يك سال، دعويش به مرور تقويم، كهنه و منسوخ نگشته و شعارش با وجود تراكم حواشى اغيار، هنوز حرف اوّل را در كلاس خودشناسى مىزند و براهين او مشق دفتر جامعهشناسى بوده و مستدلّاً از آرمانِ ما يَنْطقُ عَنِ الْهَوى، حفاظت مىنمايد و منزلت عبودى را پاس مىدارد.
براستى كه در اين عيد، مراتبى از محاسبات لازمست، تا بدانيم كه از اين چشمه جوشان ازلى، چه مقدار نوشيدهايم و با سفينه محمّدى، به كدامين مرز نيكبختى، سفر كردهايم و علّت عقبماندگى مسلمين در قرون پيشين، جدايى ايشان از سيره نبوى بوده و بنا را بر اختلاط گذاشته بودند، يعنى از هر مذهبى، روشى را اقتباس مىنمودند و در نهايت، تضادهاى برگرفته، تنفّس تشريعى را ناممكن ساخت و تكوين قوانين سرمدى را مختل نمود و تراژدى غمانگيز شكستهاى پىدرپى به وقوع پيوست و امّت واحده را به هفتاد جزء، تبديل نمود تا جايىكه قدرتهاى سلطهگر و طمّاع، به كشورهاى مسلمين، تجاوز نمودند و فتنهها بپا كردند و انتقام شيطانى خود را از بانى شريعت حقّه گرفتند. چگونه فراموش مىشود پيشرفت اسلامگرايان در علوم و فنون و صنايع كه آثار و اخبار آن در اوراق تاريخ، مشهودست و تنديس مخترعين و مكتشفين مسلمان در دانشگاههاى معروف دنيا، يادآور شكوفايى عظمت اين آئين حنيف مىباشد.
آيا تأسّفآور نيست كه بخوانيم، روزگارى، كرانههاى اسلام، تا مُنتها اِليه سرزمينهاى هند - چين - آلمان و ايتاليا بوده و امروز، در بلاد مسلمين، اختلاف، درگيرى، ناامنى، بىدينى و ناباورى، موج مىزند؟ آيا مسئول اين حقارتها، جسارتها و خسارتها، خودمان نمىباشيم كه امانت بعثت را كنار انداخته و به دنبال اجانب مىرويم و مُد را بر قالَ رَسولُ اللّه، ترجيح مىدهيم و باورداشتهايمان را ناكافى مىپنداريم و دست تكدّى به شرق و غرب، دراز كردهايم و فكر و فرهنگ را از دشمنانمان، مسألت مىكنيم، آيا اين نفرين پيامبر عاليقدر نيست كه دهها كشور اسلامى، از فقر و جهل و ستم، رنج مىبرند و با انبوهى از جمعيّت، قادر به دفاع از منافع خويش نمىباشند و با اينهمه مناطق حاصلخيز، از گرسنگى و سوء تغذيه، شكايت مىكنند و با سرمايههاى كمنظير درونزمينى و معادن، بدهكارترين ممالك، محسوب مىشوند و ثروتهاى خداداده را مفت و مجّانى از چنگ مىدهند؟ تمام اين فجايع و رسوايىها، بخاطر يك موضوع است و آن، فاصله گرفتن پيروان قرآن از اجرائيات نورانى آن و قهر نمودن آنها از مبدأ وحى مىباشد كه اگر، فلسفه انتظار، افشا شود، خواهيد دانست كه منتظر واقعى، دل به خطوط واهى نمىبندد و از بيعتِ اَلَسْت، غفلت نمىنمايد و مهدى را مُجَدِّد فرياد محمّد مىداند و نداىِ قُولُوا لا اِلهَ اِلّا اللّه تُفْلِحُوا را در ظهور، مَطْلع تسليم خلايق، مىداند.
در خاتمه، افكار عمومى را به سنّت رسول معظّم، معطوف مىدارم كه داراى قاموس تمامعيارى از نيكىها، خوبىها، زيبايىها، روشنايىها، راحتىها و كاميابىهاست و مخصوصاً نسل جوان غيور و انديشمند را توصيه به رهگيرى اقوال و مواعظ و نصايح آن رهبر منصوص رحمانى مىنمايم تا از دامهاى پوشيده شياطين انسى و جنّى، بِرَهَند و اقتدار و سرافرازى را به ميهن اسلامى دهند.
آيا تأسّفآور نيست كه بخوانيم، روزگارى، كرانههاى اسلام، تا مُنتها اِليه سرزمينهاى هند - چين - آلمان و ايتاليا بوده و امروز، در بلاد مسلمين، اختلاف، درگيرى، ناامنى، بىدينى و ناباورى، موج مىزند؟ آيا مسئول اين حقارتها، جسارتها و خسارتها، خودمان نمىباشيم كه امانت بعثت را كنار انداخته و به دنبال اجانب مىرويم و مُد را بر قالَ رَسولُ اللّه، ترجيح مىدهيم و باورداشتهايمان را ناكافى مىپنداريم و دست تكدّى به شرق و غرب، دراز كردهايم و فكر و فرهنگ را از دشمنانمان، مسألت مىكنيم، آيا اين نفرين پيامبر عاليقدر نيست كه دهها كشور اسلامى، از فقر و جهل و ستم، رنج مىبرند و با انبوهى از جمعيّت، قادر به دفاع از منافع خويش نمىباشند و با اينهمه مناطق حاصلخيز، از گرسنگى و سوء تغذيه، شكايت مىكنند و با سرمايههاى كمنظير درونزمينى و معادن، بدهكارترين ممالك، محسوب مىشوند و ثروتهاى خداداده را مفت و مجّانى از چنگ مىدهند؟ تمام اين فجايع و رسوايىها، بخاطر يك موضوع است و آن، فاصله گرفتن پيروان قرآن از اجرائيات نورانى آن و قهر نمودن آنها از مبدأ وحى مىباشد كه اگر، فلسفه انتظار، افشا شود، خواهيد دانست كه منتظر واقعى، دل به خطوط واهى نمىبندد و از بيعتِ اَلَسْت، غفلت نمىنمايد و مهدى را مُجَدِّد فرياد محمّد مىداند و نداىِ قُولُوا لا اِلهَ اِلّا اللّه تُفْلِحُوا را در ظهور، مَطْلع تسليم خلايق، مىداند.
در خاتمه، افكار عمومى را به سنّت رسول معظّم، معطوف مىدارم كه داراى قاموس تمامعيارى از نيكىها، خوبىها، زيبايىها، روشنايىها، راحتىها و كاميابىهاست و مخصوصاً نسل جوان غيور و انديشمند را توصيه به رهگيرى اقوال و مواعظ و نصايح آن رهبر منصوص رحمانى مىنمايم تا از دامهاى پوشيده شياطين انسى و جنّى، بِرَهَند و اقتدار و سرافرازى را به ميهن اسلامى دهند.
منبع : کتاب بارانی در کویر سوخته
اثر : آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر