۱۳۸۸/۰۸/۰۸

میلاد اسوه عدالت، شرافت، قداست و انسانیت، علی بن موسی الرضا بر رهروانش گرامی باد

براى عرض دينم سراغ تنها امام آسمانى را گرفتم كه در وطنم خانه دارد و به مشهد رسيدم؛ خيابانها و كوچه‏ها و ميدانها را زير پا گذاشتم و به حياط منزلش وارد شدم. صحن‏هاى بزرگ را زيارت كردم و خرجهاى هنگفت شده را؛ امّا از تابلوى اصلى موجود در زيارت نامه‏اش اثرى نديدم كه آمده: ( مَنْ زارَ الرِّضا عارِفاً بِحَقِّهِ وَجَبَتْ لَهُ ‏الْجَنَّةُ ). جمعيّت مملو بود و هر كس پى كارى آمده بود؛ يكى درد داشت و درمان مى‏خواست؛ يكى غم در سينه‏اش موج مى‏زد و رهايى مى‏طلبيد؛ يكى هشتش گرو نُهش بود و كمك هزينه مى‏جست؛ يكى از تهديد كننده‏اى رميده بود و مدافع مى‏خواست؛ ديگرى به تماشاى كاخ نشسته بود و آن يكى، مات طلاكارى‏ها و سنگ‏بريها و نقّاشيها گشته بود؛ در اين بين مُرده‏هايى را براى طواف آورده بودند تا مثل زنده‏ها، بهانه‏اى براى رفتن به بهشت پيدا نمايند و من غرق اين درياى تضادها بودم. به واقع من در چه كانالى سِير مى‏كردم؟ آمده بودم تا خودش را ببينم با او صحبت كنم و دين غبار گرفته‏ام را با اخذ مشى الهى، خرافه زدايى نمايم؛ امّا امامم را اسير حجابهايى ديدم كه در دوران حيات مباركش از آنها گريزان بود.
در زندگينامه‏اش خوانده بودم كه سخت ميهمان نواز است و دربانى نداشته تا به واردين محضرش، تحكّم كند؛ عمر عزيزش در دورى از تنقّلات مادّى سپرى گشته بود؛ فقراى شهر را با همه وجود نوازش مى‏كرد؛ هيچ وقت به قشر كتك خورده اخم نمى‏كرد و با طبقه پايين شهر، همسويى مى‏نمود؛ در خانه شخصى او، فلزّى به نام طلا و نقره يافت نمى‏گشت و هر هديه‏اى را هرچند سنگين مى‏بود به طبقه ندار و بى‏بضاعت برمى‏گرداند. وقتى زوركى به قصر جبّاران خواندنش با بى‏ميلى و دور از رغبت اجابت نمود و بر تخت فريبنده قرار نگرفت و از عزل و نصب افراد اجتناب كرده و دلى را نشكست و با وجود استقرار در ولايتعهدى معاهده‏اى با ظالمى امضا نكرد و دست خون‏آشامى را نفشرد و در هر فرصتى با تازيانه زبان و طپانچه روان، مكّاران و زراندوزان عصر را از خواب پراند.
او رضا لقب داشت چراكه رضايش آئين بود و تحت هيچ شكنجه‏اى از تسليم به حق دور نمى‏گشت؛ نام قشنگش، على است و علوّ مقامش گوياى نزول خدمتگذاران لاهوتى مى‏باشد. در بين اين همه زائر، چند نفر مخلص يافت مى‏شود!؟ از آنهايى كه حضرت، از باب درد دل مى‏گفت: " اگر اهل دلى مى‏يافتم تقاضاى مرگ از خدا نمى‏كردم "!
سید حسین کاظمینی بروجردی

هیچ نظری موجود نیست: