**********************************************
براستى، تو كيستى كه مقالهام را مىخوانى؟ عالِمى، عابدى، زيركى، سالمى، مشهورى، شادابى، كاميابى، توانمندى، سياستمدارى
هرچه هستى، انسانى و روى سخن وحى، با مخلوق ويژهايست مصطلح به انسانيّت. هر مَسلك و مرامى، تعريف خاصّى از اين خلق
برتر دارد، گُل سرسبد، اشرف مخلوقات، حيوان ناطق، خليفه خدا، موجود دوپا، هوشمند موجودات، حاكم دنيا، باشعورترين زنده. امّا
ترسيم او در كتاب مقدّس، گوياى فزونى تعابير و گستردگى تفاسير مىباشد. آفريننده اين معجون بىنظير در حول ماهيّت و موجوديّت
او، كلماتى را بيان داشته كه ارزيابى آنها باعث ازدياد كلمات تحليلگران مسائل توحيدى مىشود و سعى ما در گردآورى آيات موضوعى آن، گشودن جبهه تحقيقى در مداخل وجودى خواننده مشتاقِ اسرارِ مكنونه مىباشد، كه با سفينه قرآنى، سواحل طلايى نجات را در برمىگيرد. شايد كه با مرور مخاطبات نغز ربوبى، آمار مفاسد، پائين آيد و فجايع عمومى، كنترل گردد و شريعت ناسخ متداول شود.
1- خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعيفاً (نساء28):
1- خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعيفاً (نساء28):
به قيل و قالش ننگريد كه ضعيفُالنّفس و عليلُالفِكر است و اگر مدد ربّانى نباشد، قادر به احياء زندگى خود نخواهد بود و گليم سرنوشتش را، آبِ بلا مىبَرد.
2- اِنَّ الْاِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ (ابراهيم34):
2- اِنَّ الْاِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ (ابراهيم34):
اين مايه مباهاتِ صانع اعظم، چنان بازيگوش شده كه همه تعهّدات گذشته را ازياد برده و در ميدان گستاخى، به رقابت با سلطنت قديم لمْيزلى پرداخته و پرده حياء را دريده و نوازشگر بزرگ را فراموش نموده و خود را خدايگان روى زمين معرّفى كرده و لباس استبداد پوشيده و اداى اميرالامراء را در آورده و كفران نعمتهاى عزيز مىكند.
3- وَ كانَ الْاِنْسانُ عَجُولاً (اسراء11):
3- وَ كانَ الْاِنْسانُ عَجُولاً (اسراء11):
شكيبائى را پيشه كن، كه قافله عجولان، به منزل مقصود نرسد و در تعجيل، خوف افراط و تفريط آيد و برنامهريزىهاى كارآمد به كنار رود.
4- وَ كانَ الْاِنْسانُ اَكْثَرَ شَىْءٍ جَدَلاً (كهف54):
4- وَ كانَ الْاِنْسانُ اَكْثَرَ شَىْءٍ جَدَلاً (كهف54):
فرزند آدم و حوّا، ذاتاً اهل دعوا و درگيرى مىباشد و از پذيرش قطعنامههاى سماوى، سر باز مىزند و حتّى با خالقش نيز به مرافعه مىپردازد و ميانه خويش را با رفيق اعلى، برهم مىزند و غربت و خفّت آيندههاى دوردست و سريعُالوعد را به ترديد و تشكيك مىنگرد.
5 - وَ وَصَّيْنَا الْاِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً (عنكبوت8):
5 - وَ وَصَّيْنَا الْاِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً (عنكبوت8):
نيكى به والدين از وصاياى معبودتان بوده و سفارش كهنسالان را به قاطبه جوانان كرده كه هرنوع بىمهرى، عقوبتهاى سنگينى را به دنبال دارد.
6- لَيْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاّ ما سَعى (نجم39):
6- لَيْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاّ ما سَعى (نجم39):
آدمى بايد تلاشگر باشد و هركس در گرو كوشش خويش است و آثار تحرّكات شما در روزگار بعدى، مشخّص خواهد شد كه به كوتاه مدّت، برنامه داده بوديد يا افق فراترى را منظور كردهايد.
7- اَيَحْسَبُ الْاِنْسانُ اَ لَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (قيامت3):
7- اَيَحْسَبُ الْاِنْسانُ اَ لَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (قيامت3):
آيا به گمانت كه چون بر گور شدى، همه چيز به پايان رسيده و قيامِ دوباره از قبر، ناممكن است؟ هرگز! مپندار كه ساخت دوباره اسكلت تنت، براى خدايت، كارى دارد آيا نمىدانى كه براى يك معمار دانا و كاردان، تخريب متعدّد بناها و تأسيس دوباره آنها، امرى عادّى و بىتكلّف است، چه رسد به صنعتگر قهّارى كه در هر ثانيهاى، ميلياردها خلق گوناگون را به جهانيان، عرضه مىدارد.
8 - اَ لْاِنْسانُ عَلى نَفْسِه بَصيرَةٌ (قيامت14):
8 - اَ لْاِنْسانُ عَلى نَفْسِه بَصيرَةٌ (قيامت14):
خودت مىدانى كه چه كارهاى! هرچند مبلّغانت برايت تبليغ كنند. بالاخره، در خلوت دل به تهاجم وجدانت مىنشينى و پريشانحال مىگردى، واى بر آن روزىكه، لباسهايت را مردهشُوى در مىآورد و پردههاى اسرارت فرو مىريزد و پروندههاى بايگانى شده در مراقبتهايت، رو مىگردد و در حشرِ اوّلين و آخرين، تمامى آشنايانت بر شكست پوستههاى دروغينت مىخندند و ملعبه همگان مىشوى!
9- فَلْيَنْظُرِ الْاِنْسانُ اِلى طَعامِه (عبس24):
9- فَلْيَنْظُرِ الْاِنْسانُ اِلى طَعامِه (عبس24):
به تغذيهات بها بده و بدان كه به غير از روغن حيوانى، زعفران، گلاب، خلال بادام، پسته و سفرهآرايى، چارچوبهاى تعيينكننده ديگرى هست كه هر گونه بىتوجّهى به آنان، خسارتبار بوده و جرّاحىهاى اخلاقى و روانى چندى را بر مىگزيند كه اگر اهمّيت لقمه را در سعادت نسل بدانى، حاضر به معاملات نامشروع و زودگذر نمىگردى و خوارى دائمى را به سفره عزيزانت نمىبرى.
10- يا اَ يُّهَا الْاِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ (انفطار6):
10- يا اَ يُّهَا الْاِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ (انفطار6):
متن خطابيّه فرمانده كلّ گيتى به حاضرين در محشر: اى كسانى كه از لهيب عذاب عظيم به فغان و فرياد آمدهايد، آيا گفتار مرا در صحيفههاى ارسالى سبك مىپنداشتيد و چنين وقايعى را ناممكن مىخوانديد و حالا كه به سرزمين وامصيبتا داخل شدهايد اينگونه جزع و فزع مىنمائيد، اكنون ديگر پلهاى بازگشت، به خرابى رفته و مسير مقابل، غير ارادى مىباشد.
11- اِنَّ الْاِنْسانَ لَيَطْغى (علق6):
11- اِنَّ الْاِنْسانَ لَيَطْغى (علق6):
آگاه باشيد كه بناكننده اين يك مشت پوست و گوشت و استخوان مىگويد: اگر به اسب سركشِ خودخواهى بنشينى، به زمينت مىزند مبادا كه اسير پَرهاى طاووس خيالت شوى و به رنگهاى پر زرق و برقش، مبهوت گردى كه اين مرغ هوا، طعمه صيّاد مكّاريست كه با جلوهگرىهاى حساب شده به جنگ تو مىآيد و سرت را زير آب فنا مىكند، در همان نخستين خواهش القائى، بِايست و پا بر روى مركب خودگرايى بگذار و عواطف معنوى خويش را جريحهدار ننما.
12- وَ قالَ الْاِنْسانُ مالَها (زلزال3):
12- وَ قالَ الْاِنْسانُ مالَها (زلزال3):
آيا آماده دريافت خبرهاى ناگوار هستى؟ آيا آمادگى استماع اخبار زلزله را دارى؟ آيا مىدانى كه قرار است پروردگارت، همه اين سازههاى قديمى را ويران كند و در ساختار جارى، تغييراتى بدهد؟ بلى، آنچنان ضربهاى بر معاصرين زلزلههاى فوقِ ريشتر نهايى عالَم، مىخورد كه چون مستان مُسكرنوش، بىاختيار به اين سو و آن سو مىروند و ريشههاى مودّت متقابل را مىسوزاند كه در هيچ خوابى، نديدهباشى و در كتابى، معاينه ننموده و از كسى، نشنيده و آيندهنگرى، پيشبينى نكرده باشد.
13- اِنَّ الْاِنْسانَ لَفى خُسْرٍ (عصر2):
13- اِنَّ الْاِنْسانَ لَفى خُسْرٍ (عصر2):
آقاى متشخّص! از هرجا كه محكمكارى كنى، از مركزيّت عمرت، هرز روى ادامه دارد. جناب متمدّن! هر قدمى كه در تسخير محيط زيست خود بردارى، باز هم در كوير بربريّتى. سركار عِلّيّه! هر چه در تقليد از قافله مُد، دوان شوى در مهمّات حيات، دچار سوء تقديرى. اگر اين فراز تربيتى و پرورشى مصحف شريف را تابلو كنيم و در خانه و اماكن اشتغالمان نصب نماييم، شايد به فكر علاج شويم و ستونها را از ويرانى برهانيم و بيمهاى به سرايمان گيريم و مبحث كلّى اين برگزيده لاهوت، در عطف به اين مسأله است كه چون زيربناى تعيّش، فانى، فرعى و فصلبردار است، هر نوع فعّاليّتى، تابع قوانين مرجع مىباشد به عبارت ديگر، استعداد و ظرفيّت ما تحمّل فشارها و ارتعاشات فيزيكى وارده را ندارد و هر گونه خودسرى و افزونطلبى، موجبات انفجارهاى ناگهانى را در سقف، سطح و محور تقويممان، فراهم مىآورد و بصورت سكته و سرطان در جسم، بىحوصلگى و افسردگى در روح، ورشكستگى در مال، انحطاط در كانون خانواده، عدول از تعهّدات اجتماعى، پريشانى و سردرگمى در فرهنگ، جنايت در جامعه، خيانت به همنوعان و گريز از آواى الهى، عينيّت مىيابد. بنابراين به مقدارى كه نسبت به چنين هشدارهايى، احساس خطر مىكنيد به مراقبه برخيزيد و محاسبه دائمى داشته باشيد و تن به امواج اكثريّت ندهيد و در اوقات اجابت، با خلوص نيّت عرض حاجت نماييد، تا هر چه زودتر به غيبتى كه محصولش، زيان و ضرر نژاد آدميان است خاتمه دهند
منبع : كتاب باراني در كوير سوخته
اثر: آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر