۱۳۸۶/۰۲/۱۹

انسان‏شناسى، مقدّمه‏اى در خداشناسى‏

**********************************************
براستى، تو كيستى كه مقاله‏ام را مى‏خوانى؟ عالِمى، عابدى، زيركى، سالمى، مشهورى، شادابى، كاميابى، توانمندى، سياستمدارى
هرچه هستى، انسانى و روى سخن وحى، با مخلوق ويژه‏ايست مصطلح به انسانيّت. هر مَسلك و مرامى، تعريف خاصّى از اين خلق
برتر دارد، گُل سرسبد، اشرف مخلوقات، حيوان ناطق، خليفه خدا، موجود دوپا، هوشمند موجودات، حاكم دنيا، باشعورترين زنده. امّا
ترسيم او در كتاب مقدّس، گوياى فزونى تعابير و گستردگى تفاسير مى‏باشد. آفريننده اين معجون بى‏نظير در حول ماهيّت و موجوديّت
او، كلماتى را بيان داشته كه ارزيابى آنها باعث ازدياد كلمات تحليل‏گران مسائل توحيدى مى‏شود و سعى ما در گردآورى آيات موضوعى آن، گشودن جبهه تحقيقى در مداخل وجودى خواننده مشتاقِ اسرارِ مكنونه مى‏باشد، كه با سفينه قرآنى، سواحل طلايى نجات را در برمى‏گيرد. شايد كه با مرور مخاطبات نغز ربوبى، آمار مفاسد، پائين آيد و فجايع عمومى، كنترل گردد و شريعت ناسخ متداول شود.
1- خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعيفاً (نساء28):
به قيل و قالش ننگريد كه ضعيفُ‏النّفس و عليلُ‏الفِكر است و اگر مدد ربّانى نباشد، قادر به احياء زندگى خود نخواهد بود و گليم سرنوشتش را، آبِ بلا مى‏بَرد.
2- اِنَّ الْاِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ (ابراهيم‏34):
اين مايه مباهاتِ صانع اعظم، چنان بازيگوش شده كه همه تعهّدات گذشته را ازياد برده و در ميدان گستاخى، به رقابت با سلطنت قديم لمْ‏يزلى پرداخته و پرده حياء را دريده و نوازشگر بزرگ را فراموش نموده و خود را خدايگان روى زمين معرّفى كرده و لباس استبداد پوشيده و اداى اميرالامراء را در آورده و كفران نعمت‏هاى عزيز مى‏كند.
3- وَ كانَ الْاِنْسانُ عَجُولاً (اسراء11):
شكيبائى را پيشه كن، كه قافله عجولان، به منزل مقصود نرسد و در تعجيل، خوف افراط و تفريط آيد و برنامه‏ريزى‏هاى كارآمد به كنار رود.
4- وَ كانَ الْاِنْسانُ اَكْثَرَ شَىْ‏ءٍ جَدَلاً (كهف‏54):
فرزند آدم و حوّا، ذاتاً اهل دعوا و درگيرى مى‏باشد و از پذيرش قطعنامه‏هاى سماوى، سر باز مى‏زند و حتّى با خالقش نيز به مرافعه مى‏پردازد و ميانه خويش را با رفيق اعلى‏، برهم مى‏زند و غربت و خفّت آينده‏هاى دوردست و سريعُ‏الوعد را به ترديد و تشكيك مى‏نگرد.
5 - وَ وَصَّيْنَا الْاِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً (عنكبوت‏8):
نيكى به والدين از وصاياى معبودتان بوده و سفارش كهنسالان را به قاطبه جوانان كرده كه هرنوع بى‏مهرى، عقوبت‏هاى سنگينى را به دنبال دارد.
6- لَيْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاّ ما سَعى‏ (نجم‏39):
آدمى بايد تلاشگر باشد و هركس در گرو كوشش خويش است و آثار تحرّكات شما در روزگار بعدى، مشخّص خواهد شد كه به كوتاه مدّت، برنامه داده بوديد يا افق فراترى را منظور كرده‏ايد.
7- اَيَحْسَبُ الْاِنْسانُ اَ لَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (قيامت‏3):
آيا به گمانت كه چون بر گور شدى، همه چيز به پايان رسيده و قيامِ دوباره از قبر، ناممكن است؟ هرگز! مپندار كه ساخت دوباره اسكلت تنت، براى خدايت، كارى دارد آيا نمى‏دانى كه براى يك معمار دانا و كاردان، تخريب متعدّد بناها و تأسيس دوباره آنها، امرى عادّى و بى‏تكلّف است، چه رسد به صنعتگر قهّارى كه در هر ثانيه‏اى، ميلياردها خلق گوناگون را به جهانيان، عرضه مى‏دارد.
8 - اَ لْاِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِه‏ بَصيرَةٌ (قيامت‏14):
خودت مى‏دانى كه چه كاره‏اى! هرچند مبلّغانت برايت تبليغ كنند. بالاخره، در خلوت دل به تهاجم وجدانت مى‏نشينى و پريشان‏حال مى‏گردى، واى بر آن روزى‏كه، لباس‏هايت را مرده‏شُوى در مى‏آورد و پرده‏هاى اسرارت فرو مى‏ريزد و پرونده‏هاى بايگانى شده در مراقبت‏هايت، رو مى‏گردد و در حشرِ اوّلين و آخرين، تمامى آشنايانت بر شكست پوسته‏هاى دروغينت مى‏خندند و ملعبه همگان مى‏شوى!
9- فَلْيَنْظُرِ الْاِنْسانُ اِلى‏ طَعامِه‏ (عبس‏24):
به تغذيه‏ات بها بده و بدان كه به غير از روغن حيوانى، زعفران، گلاب، خلال بادام، پسته و سفره‏آرايى، چارچوب‏هاى تعيين‏كننده ديگرى هست كه هر گونه بى‏توجّهى به آنان، خسارت‏بار بوده و جرّاحى‏هاى اخلاقى و روانى چندى را بر مى‏گزيند كه اگر اهمّيت لقمه را در سعادت نسل بدانى، حاضر به معاملات نامشروع و زودگذر نمى‏گردى و خوارى دائمى را به سفره عزيزانت نمى‏برى.
10- يا اَ يُّهَا الْاِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ (انفطار6):
متن خطابيّه فرمانده كلّ گيتى به حاضرين در محشر: اى كسانى كه از لهيب عذاب عظيم به فغان و فرياد آمده‏ايد، آيا گفتار مرا در صحيفه‏هاى ارسالى سبك مى‏پنداشتيد و چنين وقايعى را ناممكن مى‏خوانديد و حالا كه به سرزمين وامصيبتا داخل شده‏ايد اين‏گونه جزع و فزع مى‏نمائيد، اكنون ديگر پل‏هاى بازگشت، به خرابى رفته و مسير مقابل، غير ارادى مى‏باشد.
11- اِنَّ الْاِنْسانَ لَيَطْغى‏ (علق‏6):
آگاه باشيد كه بناكننده اين يك مشت پوست و گوشت و استخوان مى‏گويد: اگر به اسب سركشِ خودخواهى بنشينى، به زمينت مى‏زند مبادا كه اسير پَرهاى طاووس خيالت شوى و به رنگ‏هاى پر زرق و برقش، مبهوت گردى كه اين مرغ هوا، طعمه صيّاد مكّاريست كه با جلوه‏گرى‏هاى حساب شده به جنگ تو مى‏آيد و سرت را زير آب فنا مى‏كند، در همان نخستين خواهش القائى، بِايست و پا بر روى مركب خودگرايى بگذار و عواطف معنوى خويش را جريحه‏دار ننما.
12- وَ قالَ الْاِنْسانُ مالَها (زلزال‏3):
آيا آماده دريافت خبرهاى ناگوار هستى؟ آيا آمادگى استماع اخبار زلزله را دارى؟ آيا مى‏دانى كه قرار است پروردگارت، همه اين سازه‏هاى قديمى را ويران كند و در ساختار جارى، تغييراتى بدهد؟ بلى، آنچنان ضربه‏اى بر معاصرين زلزله‏هاى فوقِ ريشتر نهايى عالَم، مى‏خورد كه چون مستان مُسكرنوش، بى‏اختيار به اين سو و آن سو مى‏روند و ريشه‏هاى مودّت متقابل را مى‏سوزاند كه در هيچ خوابى، نديده‏باشى و در كتابى، معاينه ننموده و از كسى، نشنيده و آينده‏نگرى، پيش‏بينى نكرده باشد.
13- اِنَّ الْاِنْسانَ لَفى‏ خُسْرٍ (عصر2):
آقاى متشخّص! از هرجا كه محكم‏كارى كنى، از مركزيّت عمرت، هرز روى ادامه دارد. جناب متمدّن! هر قدمى كه در تسخير محيط زيست خود بردارى، باز هم در كوير بربريّتى. سركار عِلّيّه! هر چه در تقليد از قافله مُد، دوان شوى در مهمّات حيات، دچار سوء تقديرى. اگر اين فراز تربيتى و پرورشى مصحف شريف را تابلو كنيم و در خانه و اماكن اشتغالمان نصب نماييم، شايد به فكر علاج شويم و ستون‏ها را از ويرانى برهانيم و بيمه‏اى به سرايمان گيريم و مبحث كلّى اين برگزيده لاهوت، در عطف به اين مسأله است كه چون زيربناى تعيّش، فانى، فرعى و فصل‏بردار است، هر نوع فعّاليّتى، تابع قوانين مرجع مى‏باشد به عبارت ديگر، استعداد و ظرفيّت ما تحمّل فشارها و ارتعاشات فيزيكى وارده را ندارد و هر گونه خودسرى و افزون‏طلبى، موجبات انفجارهاى ناگهانى را در سقف، سطح و محور تقويممان، فراهم مى‏آورد و بصورت سكته و سرطان در جسم، بى‏حوصلگى و افسردگى در روح، ورشكستگى در مال، انحطاط در كانون خانواده، عدول از تعهّدات اجتماعى، پريشانى و سردرگمى در فرهنگ، جنايت در جامعه، خيانت به همنوعان و گريز از آواى الهى، عينيّت مى‏يابد. بنابراين به مقدارى كه نسبت به چنين هشدارهايى، احساس خطر مى‏كنيد به مراقبه برخيزيد و محاسبه دائمى داشته باشيد و تن به امواج اكثريّت ندهيد و در اوقات اجابت، با خلوص نيّت عرض حاجت نماييد، تا هر چه زودتر به غيبتى كه محصولش، زيان و ضرر نژاد آدميان است خاتمه دهند
منبع : كتاب باراني در كوير سوخته
اثر: آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي

هیچ نظری موجود نیست: